وقتی مافیا بود
وقتی مافیا بود
+ای خدا گوگولی
که همون لحظه جیمین اومد تو خونه
_سلام
@+سلام
_رفت آب بخوره و اومد نشست)
_این چیه؟
@چیزی است به نام خرـ گوش
+😂
_کوفت.... اینو که خودم میدونم... دستش چیشده؟
@هیچی یه یارو رو دستش لگد کرد دستشو به فاخ داد
+😂
@تو چرا انقدر میخندی
+دوست دارم
_بچه اا سریع آماده شین کوک یه ده دیقه دیگه میادا
+من حاضرم
@منم حاضرم
فقط تو یه ذره آماده نیستی یا
_من؟
@آره
_خو چی بپوشم
@هیچی نپوش فقط یه دستی به سر صورتت بزن
_اوههه باشه الان میرم حمام بعد اوکی میشم میام بیرون
@ برو
+میگم این الان نیاز به یه لونه داره
میخوام واسش یه لونه بگیرم تو اتاق خودم
@باشه
+میسی
(بچه ا از همین الان بگم علامت کوک رو¥ اینه)
꧁نیم ساعت بعد꧂
ـ@پس چرا نیومد این کوک
دینگ دینگ
دینگ دینگ(مثلاً صدای زنگ)
@اوه فکر کنم خودشه
+جیمیناااااااااا
_اومدم
تهیونگ در رو باز کرد و یه پسره هیکلی با آستین کوتاه سفید که یه دستش تتو داشت و قد بلندی داشت اومد تو اون صورتش پوشیده بود و به همین دلیل نمیتونستم خیلی خوب ببینمش
با همه سلام کرد و بعد که اومد سمت من دو دیقه وایساد و بهم نگاه کرد البته از اونجایی که جشماش به خاطر چتری هاش معلوم نبود نتونستم چشمشو ببینم
بهش سلامی کردم که از نگاه کردن به من دست برداره
+سلام... من کیم هانا هستم
¥سلام منم جئون جونگکوک هستم
و از دیدارتون خوشبختم
+همچنین
وقتی صداشو شنیدم برام آشنا اومد و وقتی خودشو معرفی کرد احساس کردم که ممکنه اون جونگکوک همون همسایمون باشه ولی جونگکوک که خیلی لاغر بود پس چطوری میتونه انقدر هیکلی شده باشه
رفتیم و نشستیم و من رفتم تا قهوه بیارم
رفتم و قهوه اوردم و دادم به همشون واما اون پسر هنوز قهوه رو نخورد بعد از اینکه سینی رو گزاشتم وو آشپز خونه رفتم مشستم بغل جیمین
و اون پسر برای اینکه میخواست قهوه بخوره باید ماسک سیاه رنگش و کلاهش رو در میورد وقتی که در اورد فهمیدم که اون پسر همون جونگکوک خودمه
+جونگ... کو.. ک
¥واقعاً نشناختی من حتی اسمم رو هم بهت گفتم هانا خانوم
+آره ببخشید بانی خرگوشه
_شما همو میشناسین
@فکر کنم جونگکوک همون همسایه ای باشه که هانا دیشب دربارش گفت درسته؟
+بل
_اوووووو
+جونگکوک
¥بله
+چرا با ماسک و کلاه اومدی
¥به خاطر شرکت اینکه من عضو گروه مافیام و اکه کسی منو ببینه بدبخت میشم
+پس چرا جیمین نمیزاره
_چون من یه شرکت واسه پوشش دارم بعدشم من یه اسم که ندارم به من تیلی چیزا هم میگن
+آها
ادامه شب بجه ها
+ای خدا گوگولی
که همون لحظه جیمین اومد تو خونه
_سلام
@+سلام
_رفت آب بخوره و اومد نشست)
_این چیه؟
@چیزی است به نام خرـ گوش
+😂
_کوفت.... اینو که خودم میدونم... دستش چیشده؟
@هیچی یه یارو رو دستش لگد کرد دستشو به فاخ داد
+😂
@تو چرا انقدر میخندی
+دوست دارم
_بچه اا سریع آماده شین کوک یه ده دیقه دیگه میادا
+من حاضرم
@منم حاضرم
فقط تو یه ذره آماده نیستی یا
_من؟
@آره
_خو چی بپوشم
@هیچی نپوش فقط یه دستی به سر صورتت بزن
_اوههه باشه الان میرم حمام بعد اوکی میشم میام بیرون
@ برو
+میگم این الان نیاز به یه لونه داره
میخوام واسش یه لونه بگیرم تو اتاق خودم
@باشه
+میسی
(بچه ا از همین الان بگم علامت کوک رو¥ اینه)
꧁نیم ساعت بعد꧂
ـ@پس چرا نیومد این کوک
دینگ دینگ
دینگ دینگ(مثلاً صدای زنگ)
@اوه فکر کنم خودشه
+جیمیناااااااااا
_اومدم
تهیونگ در رو باز کرد و یه پسره هیکلی با آستین کوتاه سفید که یه دستش تتو داشت و قد بلندی داشت اومد تو اون صورتش پوشیده بود و به همین دلیل نمیتونستم خیلی خوب ببینمش
با همه سلام کرد و بعد که اومد سمت من دو دیقه وایساد و بهم نگاه کرد البته از اونجایی که جشماش به خاطر چتری هاش معلوم نبود نتونستم چشمشو ببینم
بهش سلامی کردم که از نگاه کردن به من دست برداره
+سلام... من کیم هانا هستم
¥سلام منم جئون جونگکوک هستم
و از دیدارتون خوشبختم
+همچنین
وقتی صداشو شنیدم برام آشنا اومد و وقتی خودشو معرفی کرد احساس کردم که ممکنه اون جونگکوک همون همسایمون باشه ولی جونگکوک که خیلی لاغر بود پس چطوری میتونه انقدر هیکلی شده باشه
رفتیم و نشستیم و من رفتم تا قهوه بیارم
رفتم و قهوه اوردم و دادم به همشون واما اون پسر هنوز قهوه رو نخورد بعد از اینکه سینی رو گزاشتم وو آشپز خونه رفتم مشستم بغل جیمین
و اون پسر برای اینکه میخواست قهوه بخوره باید ماسک سیاه رنگش و کلاهش رو در میورد وقتی که در اورد فهمیدم که اون پسر همون جونگکوک خودمه
+جونگ... کو.. ک
¥واقعاً نشناختی من حتی اسمم رو هم بهت گفتم هانا خانوم
+آره ببخشید بانی خرگوشه
_شما همو میشناسین
@فکر کنم جونگکوک همون همسایه ای باشه که هانا دیشب دربارش گفت درسته؟
+بل
_اوووووو
+جونگکوک
¥بله
+چرا با ماسک و کلاه اومدی
¥به خاطر شرکت اینکه من عضو گروه مافیام و اکه کسی منو ببینه بدبخت میشم
+پس چرا جیمین نمیزاره
_چون من یه شرکت واسه پوشش دارم بعدشم من یه اسم که ندارم به من تیلی چیزا هم میگن
+آها
ادامه شب بجه ها
- ۷.۵k
- ۱۸ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط