فیک رویای تو :) پارت ۵
فیک رویای تو :) پارت ۵
که یهو ...
ویو کوک :
وارد عمارت شدم و یونگی و جیمین که روی کاناپه آماده نشسته بودن برای مناقصه رو نادیده گرفتم و به سمت اتاقم رفتم .
ویو نویسنده :
وارد اتاق بزرگش شد و به سمت حموم رفت .
بی معطلی وارد شد و وان رو پر از آب کرد ..
زیاد برای آماده شدم وقت نداشت اما باید یکم فکر میکرد فقط دلش میخواست جیمین دست از سرش برداره .
همینطور فکرای عجیب به سرش میزد اما نادیده میگرفت، توی اینکار خیلی خوب بود . میتونست همه چیزو نادیده بگیره و توی خودش بریزه . از درون نابود میشد ولی اهمیتی نداشت .
باورش این بود که برای مافیا بودن نباید رحم داشته باشه
با خودش عهد بسته بود که تا وقتی بمیره مافیا بمونه .
از حموم اومد بیرون و به سمت کمد لباسش رفت که جیمین اومد داخل
جیمین : خدمتکار کت و شلوارتو گذاشته روی تخت
عجیب بود که لباسشو که روی تخت بود ندیده بود
کوک : چند بار بگم من از کت وشلوار خوشم نمیاد ؟!!
جیمین : امروز یکی از مهم ترین مناقصه هارو داریم . دشمن اصلیمون باند کیمِ . باید حواستو جمع کنی
کوک : باشه بابا برو بیرون
جیمین رفت بیرون و جونگکوک لباسشو پوشید
با اینکه موهاش نم داشت به دستاش ژل زد و موهاشو صاف کرد .
ادکلنش که بوی تلخ قهوه رو میداد زد و از اتاقش رفت بیرون و گفت ...
کسایی که منتظر بودین ببشید ♥️🍓
موچچچچچچچ 🦋💙
که یهو ...
ویو کوک :
وارد عمارت شدم و یونگی و جیمین که روی کاناپه آماده نشسته بودن برای مناقصه رو نادیده گرفتم و به سمت اتاقم رفتم .
ویو نویسنده :
وارد اتاق بزرگش شد و به سمت حموم رفت .
بی معطلی وارد شد و وان رو پر از آب کرد ..
زیاد برای آماده شدم وقت نداشت اما باید یکم فکر میکرد فقط دلش میخواست جیمین دست از سرش برداره .
همینطور فکرای عجیب به سرش میزد اما نادیده میگرفت، توی اینکار خیلی خوب بود . میتونست همه چیزو نادیده بگیره و توی خودش بریزه . از درون نابود میشد ولی اهمیتی نداشت .
باورش این بود که برای مافیا بودن نباید رحم داشته باشه
با خودش عهد بسته بود که تا وقتی بمیره مافیا بمونه .
از حموم اومد بیرون و به سمت کمد لباسش رفت که جیمین اومد داخل
جیمین : خدمتکار کت و شلوارتو گذاشته روی تخت
عجیب بود که لباسشو که روی تخت بود ندیده بود
کوک : چند بار بگم من از کت وشلوار خوشم نمیاد ؟!!
جیمین : امروز یکی از مهم ترین مناقصه هارو داریم . دشمن اصلیمون باند کیمِ . باید حواستو جمع کنی
کوک : باشه بابا برو بیرون
جیمین رفت بیرون و جونگکوک لباسشو پوشید
با اینکه موهاش نم داشت به دستاش ژل زد و موهاشو صاف کرد .
ادکلنش که بوی تلخ قهوه رو میداد زد و از اتاقش رفت بیرون و گفت ...
کسایی که منتظر بودین ببشید ♥️🍓
موچچچچچچچ 🦋💙
۶.۴k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.