وقتی عاشق شوهر خواهرتی
وقتی عاشق شوهر خواهرتی
part¹⁴
جیمین دوتا دستانو تو دستاش گرفت و گفت اصلا مهم نیست منو تو باهم از پس همه ی مشکلات بر میایم
بهش لبخند زدم که گفت: خیلی قشنگ میخندی(ا/ت خرشانس)
با خجالت سرمو انداختم پایین و گفتم: دیگه بهتره بریم بیرون خیلی اینجا موندیم
جیمین: اوکی بریم
رفتیم بیرون که خاله هیسو گفت
هیسو: خب چیشد بچه ها؟
ا/ت: اممم... راستش منو جیمین عاشق همیم(دارن الکی میگن) و میخوایم ازدواج کنیم
همه شروع کردن تبریک گفتن و بغلمون کردن
بعداز خوردن شام جیمین اینا رفتن و قرار بر این شد که فردا بیان برنامه عقد رو بچینیم
بعداز جمع و جور کردن سالن رفتم تو اتاقم لباسمو با یه لباس خواب خرگوشی عوض کردم و خوابیدم
پرش زمانی به فردا...
لایک بشه؟
part¹⁴
جیمین دوتا دستانو تو دستاش گرفت و گفت اصلا مهم نیست منو تو باهم از پس همه ی مشکلات بر میایم
بهش لبخند زدم که گفت: خیلی قشنگ میخندی(ا/ت خرشانس)
با خجالت سرمو انداختم پایین و گفتم: دیگه بهتره بریم بیرون خیلی اینجا موندیم
جیمین: اوکی بریم
رفتیم بیرون که خاله هیسو گفت
هیسو: خب چیشد بچه ها؟
ا/ت: اممم... راستش منو جیمین عاشق همیم(دارن الکی میگن) و میخوایم ازدواج کنیم
همه شروع کردن تبریک گفتن و بغلمون کردن
بعداز خوردن شام جیمین اینا رفتن و قرار بر این شد که فردا بیان برنامه عقد رو بچینیم
بعداز جمع و جور کردن سالن رفتم تو اتاقم لباسمو با یه لباس خواب خرگوشی عوض کردم و خوابیدم
پرش زمانی به فردا...
لایک بشه؟
۴.۴k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.