وقتی عاشق شوهر خواهرتی
وقتی عاشق شوهر خواهرتی
part¹³
جیمین: شما بشینید خودم بر میدارم
تو دلم گفتم چه پسر با نزاکتی
صندلی و برداشت و گذاشت کنار تختم و نشست روش منم نشستم رو تختم
شروع کرد صحبت کردن
جیمین: من پارک جیمین هستم 26سالمه و یه شرکت طراحی لباس دارم یه خواهر مجرد به اسم جائون دارم که کوچیکتر از خودمه
وقتی حرفاش تموم شد من شروع کردم
ا/ت: من لیم ا/ت هستم 20سالمه و دانشجوی طراحی لباسم یه خواهر بزرگتر از خودم له نام لیسا دارم و هفته دیگه عروسیشه
جیمین: راستش من چند باری که مامانم خونتون بود و من میومدم دنبالش تورو دیدم و از اون موقع عاشقت شدم و خودم به مامانم گفتم بیایم خواستگاری و مامانمم از خداش بود زود قبول کرد
از تعجب چشمام چهارتا شپ
ا/ت: اممم خب راستش... راستش منم باید یچیزی بهت بگم
جیمین با ذوق داشت نگام میکرد امیدوارم فکر نکرده باشه میخوام بگم عاشقشم
ا/ت: من تو دانشگاه...(قضیه جین رو تعریف کرد)
جیمین دوتا دستامو گرفت تو دستاش و گفت...
لایک بشه؟
part¹³
جیمین: شما بشینید خودم بر میدارم
تو دلم گفتم چه پسر با نزاکتی
صندلی و برداشت و گذاشت کنار تختم و نشست روش منم نشستم رو تختم
شروع کرد صحبت کردن
جیمین: من پارک جیمین هستم 26سالمه و یه شرکت طراحی لباس دارم یه خواهر مجرد به اسم جائون دارم که کوچیکتر از خودمه
وقتی حرفاش تموم شد من شروع کردم
ا/ت: من لیم ا/ت هستم 20سالمه و دانشجوی طراحی لباسم یه خواهر بزرگتر از خودم له نام لیسا دارم و هفته دیگه عروسیشه
جیمین: راستش من چند باری که مامانم خونتون بود و من میومدم دنبالش تورو دیدم و از اون موقع عاشقت شدم و خودم به مامانم گفتم بیایم خواستگاری و مامانمم از خداش بود زود قبول کرد
از تعجب چشمام چهارتا شپ
ا/ت: اممم خب راستش... راستش منم باید یچیزی بهت بگم
جیمین با ذوق داشت نگام میکرد امیدوارم فکر نکرده باشه میخوام بگم عاشقشم
ا/ت: من تو دانشگاه...(قضیه جین رو تعریف کرد)
جیمین دوتا دستامو گرفت تو دستاش و گفت...
لایک بشه؟
۴.۹k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.