(☆اون مال منه☆) پارت ¹⁵

خونه ی کوک ساعت ۷:۳۰

صدای زنگ گوشی ا/ت (ززززززز)

ا/ت: الو

کاترین: الو سلام ا/ت خوبی؟

ا/ت: سلام کاترین ممنون خوبم تو خوبی؟

کاترین: اره ببین میگم میای باهم بریم بار؟

ا/ت: بااااار؟(با داد و عصبی)

کاترین: حالا چرا داد میزنی؟ خوبی انگار عصبی هستی؟

ا/ت: داد میزنم چون از بار خوشم نمیاد

کاترین: چرا؟ بیا بریم بابا خوش میگذره

ا/ت: من نمیام اگه خودت میخوای برو

کاترین: بیا باهم بریم من با کسی نمیخوام برم فقط میخوام با تو برم

ا/ت: نمیام مگه زوره؟

کاترین: اره زوره پس اماده شو میام دنبالت

ا/ت: اسکل میگم نمیام نمیفهمی؟ نفهمی دیگه

تماس تلفنی قطع شد

ا/ت: خب کوک به من گفته هیچ وقت بدون خودش بار نرم

ذهن ا/ت: حالا بیا یه بار بریم بار ببینیم چه جوریه کوک هم نمیفهمه

ا/ت با ذهنش موافقت کرد و رفت اماده بشه

ساعت 8:25

ا/ت اماده بود که صدای بوق ماشین اومد فهمید صدای بوق ماشین کاترینه و رفت تا سوار بشه

کاترین: به به میبینم که (ا/ت میپره وسط حرفش)

ا/ت: خفه شو فقط راهتو برو

کاترین: چته خوبی؟ اتفاقی افتاده؟ کوک کجاست؟

ا/ت: هوووو کوک چیه اقای جئون جونگ کوک(عصبی)

کاترین: خب حالا اقای جئون جونگ کوک

ا/ت: رفته المان

کاترین: المان؟ برا چی؟(با تعجب)

ا/ت: به خواطر کارش

کاترین: عه پس به خواطر همینه که ناراحت و عصبیی

ا/ت: اره خوبه که فهمیدی

ا/ت و کاترین به بار رسیدن

کاترین: برو حال کن نوشیدنی چی میخوری؟

ا/ت: اب میوه

کاترین: اسکل مردم میان اینجا الکل و شرابو عرق بخورن تو اب میوه میخوای؟

ا/ت: به تو چه من دلم میخواد سالم بخورم تو هر زهر ماری که میخوای بخور

کاترین: اوک بابا

ا/ت خسته شد و رفت یه جا نشست و کاترینم داشت با پسرا لاس میزد. یهو یه پسره اومد کنار ا/ت نشست. مشخص بود مست بود.

پسره: هی لیدی من میای برخصیم؟

ا/ت: نچ برو با یکی دیگه برخص

پسره: اخه تو جذاب و خوشگل و(ا/ت وسط حرفش بلند میشه میره و پسرم دنبالش میره)

ا/ت: دنبالم نیا عوضی

پسره: چرا؟ نمیخوای بامن لاس بزنی؟

ا/ت: برو گم شو پسره ی هرزه(اینو گفت و از بار بیرون رفت)

انقدر توی بار بوی الکل میومد ا/ت حالش بد شده بود و حالت تهوو داشت که همین لحظه کوک بهش زنگ زد

کوک: الو سلام بیبی گرلم حالت خوبه؟

ا/ت: سل..ام کو..ک اره خو....بم تو خ...وبی؟(حالت تهوو داشت)

کوک: خوبی؟ یه جوری هستی صدای اهنگ از کجائه؟

ا/ت: اره خوبم صدای اهنگ نمیدونم از کجائه(با ترس)

کوک: ا/ت راستشو بگو رفتی بار؟(عصبی)

ا/ت: نه

کوک: چرا دروغ میگی؟

ا/ت دید که کوک داره از اون دور نگاش میکنه ، تمام تنو بدنش میلرزید و غش کرد و دید کوک داره میاد سمتش و هی صداش میکنه که بی هوش شد و چیزی نفهمید

کوک ا/ت رو برد بیمارستان و خیلی نگرانش بود

دکتر اومد و گفت که باید استراحت کنه تا حالش خوب بشه



پارت بعدم الان میزارم😅😁
دیدگاه ها (۴)

(☆اون مال منه☆) پارت ¹⁶

لباس کاترین و ا/ت برای بار

(☆اون مال منه☆) پارت ¹⁴

(☆اون مال منه☆) پارت ¹³

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

سناریوی درخواستی بی تی اس

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط