عضو هشتم
عضو هشتم
(تا ابد به یادم موند)
پارت سوم
شوگا : کی اینکارو کرده؟
منیجر: نمیگه هرچی هم پلیسا تلاش کردن نتونستن از زیر زبونش حرف بکشن
جین:ما میشه ببینیمش ؟
منیجر: نمیدونم باید بپرسید
شوگا: ببخشید ما میتونیم بریم داخل؟
؟: فعلا نه بعد که بازجویی تموم شد برید داخل
با صدای داد و بیداد های ات و پلیس همه نگاهها سمت ما جلب شد
جین:به این میگید بازجویی؟
دیگه بدون توجه به پلیس ها رفتیم داخل
؟:کجا اومدید داخل برید بیرون (بلند)
شوگا: کسایی که باید برن بیرون شمایید نه ما
منیجر. : شوگا !
ات: ( این بدبخت داره گریه میکنه)
شوگا: همتون برید بیرون ( داد)
؟: به نفعتونه از زبونش بکشید بیرون که کی بوده ( و رفت)
با داد شوگا همه رفتن بیرون و آت همونجا سر جاش نشست و زانوشه بغل گرفت
رفتم سمتش اما همون موقع یه چاقو آورد سمتم
ات: سمت من نمیای ( حرفای بچم با بغضه)
جین: براچی!؟😐..چاقو رو بزار کنار
شوگا: ات مگه پلیسا چیکار کردن باهات ؟!
ات:گفتم سمت من نیا (بلند)
شوگا: ات ما قرار نیست مثل اونا بازجوییت کنیم خب؟!
ات: گفتم نزدیکم نیاید(بلند)
از زبون نامجون
بعد از انجام کارام رفتم دوباره سمت بیمارستان از شلوغی ها رد شدم رفتم تو اتاق که صدا ات بلند شد
نامجون: ات ..چیشده؟!
ات: نامجونا ( گریه)
سریع رفتم پیشش و بغلش کردم بدنش از شدت گریه داشت می لرزید
از خودم جداش کردم و اشکاشو پاک کردم و موهاشو زدم کنار
نامجون: دیگه نمیزارم کسی حتی دستشم بهت بخوره
با سرش حرفمو تایید کرد
بلندش کردم گذاشتمش رو تخت که همون لحظه خوابش برد
رفتم پیش جین و شوگا که روی مبل نشسته بودن و منم نشستم پیششون
نامجون: بقیه کجان ؟!
شوگا: جیهوپ سر ظبطه گفت هر وقت کارش تموم بشه میره خونه جیمینم خبر ندارم
جین: جیمین دنبال جونگ کوک و تهیونگه
نامجون: ایشش این دوتا رو من میدونم چیکارشون کنم
(تا ابد به یادم موند)
پارت سوم
شوگا : کی اینکارو کرده؟
منیجر: نمیگه هرچی هم پلیسا تلاش کردن نتونستن از زیر زبونش حرف بکشن
جین:ما میشه ببینیمش ؟
منیجر: نمیدونم باید بپرسید
شوگا: ببخشید ما میتونیم بریم داخل؟
؟: فعلا نه بعد که بازجویی تموم شد برید داخل
با صدای داد و بیداد های ات و پلیس همه نگاهها سمت ما جلب شد
جین:به این میگید بازجویی؟
دیگه بدون توجه به پلیس ها رفتیم داخل
؟:کجا اومدید داخل برید بیرون (بلند)
شوگا: کسایی که باید برن بیرون شمایید نه ما
منیجر. : شوگا !
ات: ( این بدبخت داره گریه میکنه)
شوگا: همتون برید بیرون ( داد)
؟: به نفعتونه از زبونش بکشید بیرون که کی بوده ( و رفت)
با داد شوگا همه رفتن بیرون و آت همونجا سر جاش نشست و زانوشه بغل گرفت
رفتم سمتش اما همون موقع یه چاقو آورد سمتم
ات: سمت من نمیای ( حرفای بچم با بغضه)
جین: براچی!؟😐..چاقو رو بزار کنار
شوگا: ات مگه پلیسا چیکار کردن باهات ؟!
ات:گفتم سمت من نیا (بلند)
شوگا: ات ما قرار نیست مثل اونا بازجوییت کنیم خب؟!
ات: گفتم نزدیکم نیاید(بلند)
از زبون نامجون
بعد از انجام کارام رفتم دوباره سمت بیمارستان از شلوغی ها رد شدم رفتم تو اتاق که صدا ات بلند شد
نامجون: ات ..چیشده؟!
ات: نامجونا ( گریه)
سریع رفتم پیشش و بغلش کردم بدنش از شدت گریه داشت می لرزید
از خودم جداش کردم و اشکاشو پاک کردم و موهاشو زدم کنار
نامجون: دیگه نمیزارم کسی حتی دستشم بهت بخوره
با سرش حرفمو تایید کرد
بلندش کردم گذاشتمش رو تخت که همون لحظه خوابش برد
رفتم پیش جین و شوگا که روی مبل نشسته بودن و منم نشستم پیششون
نامجون: بقیه کجان ؟!
شوگا: جیهوپ سر ظبطه گفت هر وقت کارش تموم بشه میره خونه جیمینم خبر ندارم
جین: جیمین دنبال جونگ کوک و تهیونگه
نامجون: ایشش این دوتا رو من میدونم چیکارشون کنم
- ۱۶.۱k
- ۱۸ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط