نبض من
#نبضمن
#part3
ته عینک طبیشو زد دخترک چند لحظه سرشو بالا آورد و به مرد روبه روش نگاه کرد کمی سرشو کج کرد که مرد هم سرشو بالا آورد همین که ته سرشو بالا آورد إما سرشو برد پایین
ته:بیا بشین اینجا ببینم
جسی و إما رویه مبل کنار هم نشستن ته نگاهی به إما کرد
ته:خب اسمتو بهم میگی دخترکوچولو
إما نگاهی به جسی کرد جسی هم سرشو به معنی اینکه جوابشو بده تکون داد
إما:اسم من إما هست مین إما
ته برگه ای در آورد و رو میز گذاشت
ته:بیا إما این برگه رو بگیر پر کن بعد توی اون برگه اتفاقی که برات افتاده رو برام بنویس
إما:چشم
إما بلند شد دوتا برگه ها رو برداشت نگاهی بهش کرد
ته:اینم خودکار
إما فرم رو با کمک جسی پر کرد تو این مدت إما از زیر چشی به ته نگاه کرد که فهمید اونم داره نگاه میکنه ترسید و سرشو انداخت پایین ته از کیوتی دختر مقابلش لبخند ریزی زد حالا إما باید اون اتفاق رو مینوشت دستش میلرزید إما ماجرارو کامل نوشت تو برگه و تحویل داد به دکتر روبه روش و دوباره سرجاش نشست
ته:خب کوچولو امیدوارم از این به بعد بتونیم باهم کنار بیایم پس خجالتتو کنار بزار و با من راحت باش
إما:بله
جسی:خواهرم خوب میشه آقایه دکتر
ته:دارویی مصرف میکنه؟
جسی:ضد افسردگی ولی هیچ تاثیری نداره
ته:بهتره داروها فیک و بدرد نخور رو مصرف نکنه چون به ضررشه خودم دارو میدم حتما استفاده کنه و حتما میزان جلساتشو بیشتر میکنم
جسی:فردا هم بیاد؟
ته:بله ولی پیشنهاد میکنم تنها بیارینش تا بتونم روش تمرکز کنم
جسی:بله چشم ما میتونیم بریم
ته:البته
#part3
ته عینک طبیشو زد دخترک چند لحظه سرشو بالا آورد و به مرد روبه روش نگاه کرد کمی سرشو کج کرد که مرد هم سرشو بالا آورد همین که ته سرشو بالا آورد إما سرشو برد پایین
ته:بیا بشین اینجا ببینم
جسی و إما رویه مبل کنار هم نشستن ته نگاهی به إما کرد
ته:خب اسمتو بهم میگی دخترکوچولو
إما نگاهی به جسی کرد جسی هم سرشو به معنی اینکه جوابشو بده تکون داد
إما:اسم من إما هست مین إما
ته برگه ای در آورد و رو میز گذاشت
ته:بیا إما این برگه رو بگیر پر کن بعد توی اون برگه اتفاقی که برات افتاده رو برام بنویس
إما:چشم
إما بلند شد دوتا برگه ها رو برداشت نگاهی بهش کرد
ته:اینم خودکار
إما فرم رو با کمک جسی پر کرد تو این مدت إما از زیر چشی به ته نگاه کرد که فهمید اونم داره نگاه میکنه ترسید و سرشو انداخت پایین ته از کیوتی دختر مقابلش لبخند ریزی زد حالا إما باید اون اتفاق رو مینوشت دستش میلرزید إما ماجرارو کامل نوشت تو برگه و تحویل داد به دکتر روبه روش و دوباره سرجاش نشست
ته:خب کوچولو امیدوارم از این به بعد بتونیم باهم کنار بیایم پس خجالتتو کنار بزار و با من راحت باش
إما:بله
جسی:خواهرم خوب میشه آقایه دکتر
ته:دارویی مصرف میکنه؟
جسی:ضد افسردگی ولی هیچ تاثیری نداره
ته:بهتره داروها فیک و بدرد نخور رو مصرف نکنه چون به ضررشه خودم دارو میدم حتما استفاده کنه و حتما میزان جلساتشو بیشتر میکنم
جسی:فردا هم بیاد؟
ته:بله ولی پیشنهاد میکنم تنها بیارینش تا بتونم روش تمرکز کنم
جسی:بله چشم ما میتونیم بریم
ته:البته
۵.۲k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.