Jang dar zendegi>
Jang dar zendegi>
Part بیست و چهار>
انچه گذشت:
[هنوزم وقتی هورمونی میشی دلت درد میگیره
میرای : اوهوم]
:شروع
کوک نفسشو با ناراحتی بیرون داد و میرای رو براید بغل کرد و به سمت تخت رفت و درازش داد و خودشم پشتش خوابید یکی از دستاشو زیر سر میرای گذاشت اون یکی دستشم دوره کمرش حلقه کرد
کوک : بخواب کوچولوی من واسه غذا بیدارت میکنم
میرای اروم اروم چشماشو بست و به سیاهی متلق رفت کوک لبخندی زد و اروم بلند شد تا میرای رو بیدار نکنه از اتاق خارج شد و به سمت اشپز خونه حرکت کرد
کوک : اجوما
اجوما سراسیمه به سمت اربابش رفت
اجوما : بله ارباب
کوک : امروز برای غذا چیزه دیگه ای میخوام
اجوما : هر چی شما امر کنید
کوک : کیک توت فرنگی ، دسر شکلاتی ، موچی ، مرغ بریون ، شکم خوک ، گوشت کبابی گاو و لازانیا
اجوما : حتما ارباب
کوک : تا ساعت ۷:۳۰ دقیقه اماده باشه
اجوما : چشم ارباب
کوک به سمت اتاق کارش حرکت کرد موبایلش رو از داخل جیب کتش در اورد و شماره ی دستیار شخصیش رو گرفت بعد از دو تا بوق جواب داد:
بله رئیس
کوک : بیا عمارت کارت دار
کاوین : چشم رئیس
کوک تماس رو قطع کرد و پاهاشو رو میز چوبی گرون قیمتش گذاشت دستشو داخل دستگاه دارت انگشتی کرد و بعد از صدای بوق دستشو در اورد چشمشو بست و هدف گیری کرد با صدم ثانیه تمام دارت ها رو تموم کرد و روی صورت فیلکس هدف گیری شده بودن نگاه کرد پوزخندی زد و دستشو زیر چونش قرار داد که صدای در به گوش رسید
کاوین : رئیس اجازه هس بیام داخل
کوک : بیا تو
کاوین در باز کردو وارد اتاق شد درو پشت سرش بست و تعظیم کوتاهی کرد و سرشو پایین گرفت
کاوین : با من امری داشتین
کوک : در مورد پارک میرای برام هر چی که میتونی پیدا کن
کاوین : چشم امر دیگه ای ندارین
کوک : نه میتونی بری
کاوین میخواست بره که کوک گفت :
صبر کن واسم یه ماشین اماده کن ولی راننده نداشته باشه رنگ نقره ای و طلایی باشه خوب
کاوین : چشم رئیس
کوک : حالا برو
کاوین تعظیم کرد و از اتاق خارج شد کوک داشت برای امشبش نقشه میکشید اون خیلی خوشحال بود که تونسته بود فرشته ای که از اول دنبالش بود رو پیدا کنه......
Payan part بیست و هفت>
Part بیست و چهار>
انچه گذشت:
[هنوزم وقتی هورمونی میشی دلت درد میگیره
میرای : اوهوم]
:شروع
کوک نفسشو با ناراحتی بیرون داد و میرای رو براید بغل کرد و به سمت تخت رفت و درازش داد و خودشم پشتش خوابید یکی از دستاشو زیر سر میرای گذاشت اون یکی دستشم دوره کمرش حلقه کرد
کوک : بخواب کوچولوی من واسه غذا بیدارت میکنم
میرای اروم اروم چشماشو بست و به سیاهی متلق رفت کوک لبخندی زد و اروم بلند شد تا میرای رو بیدار نکنه از اتاق خارج شد و به سمت اشپز خونه حرکت کرد
کوک : اجوما
اجوما سراسیمه به سمت اربابش رفت
اجوما : بله ارباب
کوک : امروز برای غذا چیزه دیگه ای میخوام
اجوما : هر چی شما امر کنید
کوک : کیک توت فرنگی ، دسر شکلاتی ، موچی ، مرغ بریون ، شکم خوک ، گوشت کبابی گاو و لازانیا
اجوما : حتما ارباب
کوک : تا ساعت ۷:۳۰ دقیقه اماده باشه
اجوما : چشم ارباب
کوک به سمت اتاق کارش حرکت کرد موبایلش رو از داخل جیب کتش در اورد و شماره ی دستیار شخصیش رو گرفت بعد از دو تا بوق جواب داد:
بله رئیس
کوک : بیا عمارت کارت دار
کاوین : چشم رئیس
کوک تماس رو قطع کرد و پاهاشو رو میز چوبی گرون قیمتش گذاشت دستشو داخل دستگاه دارت انگشتی کرد و بعد از صدای بوق دستشو در اورد چشمشو بست و هدف گیری کرد با صدم ثانیه تمام دارت ها رو تموم کرد و روی صورت فیلکس هدف گیری شده بودن نگاه کرد پوزخندی زد و دستشو زیر چونش قرار داد که صدای در به گوش رسید
کاوین : رئیس اجازه هس بیام داخل
کوک : بیا تو
کاوین در باز کردو وارد اتاق شد درو پشت سرش بست و تعظیم کوتاهی کرد و سرشو پایین گرفت
کاوین : با من امری داشتین
کوک : در مورد پارک میرای برام هر چی که میتونی پیدا کن
کاوین : چشم امر دیگه ای ندارین
کوک : نه میتونی بری
کاوین میخواست بره که کوک گفت :
صبر کن واسم یه ماشین اماده کن ولی راننده نداشته باشه رنگ نقره ای و طلایی باشه خوب
کاوین : چشم رئیس
کوک : حالا برو
کاوین تعظیم کرد و از اتاق خارج شد کوک داشت برای امشبش نقشه میکشید اون خیلی خوشحال بود که تونسته بود فرشته ای که از اول دنبالش بود رو پیدا کنه......
Payan part بیست و هفت>
۵.۱k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.