Jang dar zendegi>
Jang dar zendegi>
Part بیست و پنج>
انچه گذشت:
[درکت میکنم من با اون ادم هشت سال پیش فرق دارم...]
:شروع
کوک : من فقط به خاطر تو این کارو کردم
میرای : ولی من دیگه تو رو نمیشناسم
کوک : میدونم من اون زمان از مافیا ها متنفر بودم ولی الان
میرای : یکی از اونایی
کوک : من فقط برای اینکه تورو داشته باشم این کارو کردم
میرای : من دوری تو به عوض شدنت ترجیه میدادم
کوک : تو حق این کارو نداری
میرای : من من من(هق)نمیدونم چی بگم(گریه)
کوک لبخندی زد و با دستش اشکای میرای رو پاک کرد نگاهی به خاله نامرا کردو با چشم بهش اشاره کرد تا تنهاشون بزاره خاله لبخندی زد و اروم از اتاق خارج شد کوک میرای رو داخل اغوشش کشید میرای طوری اشک میریخت که انگار فقط منتظر این روز بود که تمام اشکایی که تموم مدت داخل چشماش حبس شده بودن رو ازاد کنه
کوک : فرشته من خواهش میکنم تمومش کن
میرای : تو (هق) چه طور تونستی
کوک : اگه این کارو نمیکردم اجازه نمیدادن برگردم کره میرای : خوب من (هق) میومدم
کوک : اون موقع اگرم میومدی نمیتونستی منو ببینی
میرای : چرا؟
کوک : پدر و مادرم اجازه نمیدادن
میرای : اخه چرا مگه ما چیکار می خواستیم بکنیم(بغض)
کوک : شاید کارای بد بد(لبخند شیطانی)
میرای : (خنده) الان وقتی شوخی نیست جوابمو بده
کوک : خوب بوس بده تا بگم
میرای : لوس نشو
کوک : مگه قول ندادی بوسمو هر وقت خواستم بدی ها
میرای : جان من کی گفتم؟
کوک : امروز صبح
میرای : عه عه دروغ گو
من کی گفتم بهت بوس میدم
کوک : همین الان
میرای : کو؟
کوک : اگه داخل جمله 《 من کی گفتم بهت بوس میدم 》من کی گفتم رو حذف کنیم میشه بهت بوس میدم
میرای : پرو گمشو
کوک : عه ادم با ددیش انطوری حرف میزنه بد گرل
میرای : اه اه چندش گمشو
کوک : بهت رو دادم پرو نشو(جدی و اخم)
میرای : باشه بابا حالا چرا جدی میگری شوخی کردم دیگه
میرای بغض کرد و سعی کرد از رو پای کوک بیاد پایین ولی نتونست کوک دستاشو دورش حلقه کرده بود و اجازه این کارو نمیداد
کوک : مثلا الان داری چی کار میکنی؟
میرای : ولم کن دیدی گفتم تو اون نیستی
کوک : مگه چی کار کردم
میرای : اون هیچ وقت بهم اخم نمیکرد و زور نمیگفت ولی تو همش اذیتم میکنی
کوک : واییییی تو چه کیوت شدی
ادامه کامنتا...؛
Part بیست و پنج>
انچه گذشت:
[درکت میکنم من با اون ادم هشت سال پیش فرق دارم...]
:شروع
کوک : من فقط به خاطر تو این کارو کردم
میرای : ولی من دیگه تو رو نمیشناسم
کوک : میدونم من اون زمان از مافیا ها متنفر بودم ولی الان
میرای : یکی از اونایی
کوک : من فقط برای اینکه تورو داشته باشم این کارو کردم
میرای : من دوری تو به عوض شدنت ترجیه میدادم
کوک : تو حق این کارو نداری
میرای : من من من(هق)نمیدونم چی بگم(گریه)
کوک لبخندی زد و با دستش اشکای میرای رو پاک کرد نگاهی به خاله نامرا کردو با چشم بهش اشاره کرد تا تنهاشون بزاره خاله لبخندی زد و اروم از اتاق خارج شد کوک میرای رو داخل اغوشش کشید میرای طوری اشک میریخت که انگار فقط منتظر این روز بود که تمام اشکایی که تموم مدت داخل چشماش حبس شده بودن رو ازاد کنه
کوک : فرشته من خواهش میکنم تمومش کن
میرای : تو (هق) چه طور تونستی
کوک : اگه این کارو نمیکردم اجازه نمیدادن برگردم کره میرای : خوب من (هق) میومدم
کوک : اون موقع اگرم میومدی نمیتونستی منو ببینی
میرای : چرا؟
کوک : پدر و مادرم اجازه نمیدادن
میرای : اخه چرا مگه ما چیکار می خواستیم بکنیم(بغض)
کوک : شاید کارای بد بد(لبخند شیطانی)
میرای : (خنده) الان وقتی شوخی نیست جوابمو بده
کوک : خوب بوس بده تا بگم
میرای : لوس نشو
کوک : مگه قول ندادی بوسمو هر وقت خواستم بدی ها
میرای : جان من کی گفتم؟
کوک : امروز صبح
میرای : عه عه دروغ گو
من کی گفتم بهت بوس میدم
کوک : همین الان
میرای : کو؟
کوک : اگه داخل جمله 《 من کی گفتم بهت بوس میدم 》من کی گفتم رو حذف کنیم میشه بهت بوس میدم
میرای : پرو گمشو
کوک : عه ادم با ددیش انطوری حرف میزنه بد گرل
میرای : اه اه چندش گمشو
کوک : بهت رو دادم پرو نشو(جدی و اخم)
میرای : باشه بابا حالا چرا جدی میگری شوخی کردم دیگه
میرای بغض کرد و سعی کرد از رو پای کوک بیاد پایین ولی نتونست کوک دستاشو دورش حلقه کرده بود و اجازه این کارو نمیداد
کوک : مثلا الان داری چی کار میکنی؟
میرای : ولم کن دیدی گفتم تو اون نیستی
کوک : مگه چی کار کردم
میرای : اون هیچ وقت بهم اخم نمیکرد و زور نمیگفت ولی تو همش اذیتم میکنی
کوک : واییییی تو چه کیوت شدی
ادامه کامنتا...؛
۵.۱k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.