جدید
ازدواج اجباری
پارت 51
هانا: عاااح.. هههق
پسره: دختره پر روو.. من ادم نباشم تو حیوونم نیستی..
که همه زدن زیر خنده و مسخرم کردن..
اومدم از جام بلند شم که یکی از دختراشون اومد و دوزانو نشست و چونمو داد بالا: اخییی؟ گم کردی اینجارو؟
پسره: هه.. لابد یکی رو سره کار گذاشته که کِیفش کوک بود (اره بدبخت کِیفش تازه شده بود (کوک) 😐😂)
هانا: باشههه من حیوونم نیستم اما از حیواناتی مثل..
انگشتم گرفتم یکی یکی سمتشون..
هانا: شغال و گرگ و سگ و روباه.. بهترم..
پسره: هرزه کثیف.. با پاش کوبید توی سرم و افتادم..
هانا: عاااایی.. (جلو زبونتو بگیر خوو)
ته: شماااهااااا... با بد کسی در افتادین
کوک: دارین چه غلطی میکنین؟ هااا؟
دوتایشون هم زمان ته از اون طرف و کوک هم از یک طرف... دوتاییشون ریختن سر پسره..
دختره تعجب کرده بود و اریکا بهش جمله کرد..
من از تو دعوا اومدم بیرون..
اه دوست داشتم دیدمش بغلش کنم(کوک رو میگه).. با این زبونت هیچی گیرت نمیاد..
حالا که اون پسره بیشهور نزاشت من نامزدم و ببینم.. باید تا حد مرگ کتک بخوره..
بکی چسبید بهم و داد میز: عاااح ددیت عصبانی شدش هاناااا.. نگا چیکارم کردههه..
هانا: ها؟ چزا اینجوری شدی تو؟
بکی: گرفت منو زد، سهونم زد ، اریکا رو هم زد، خودشم حتی زد..(قیافه هانا=😧) یکس باهاش درگیر شد اونم زد، اینارم داره میزنه، اونم الان بعد دعوا میزنه.. (اشاره به تهیونگ) تازه تو رم گفت میزنه اونم بدتر از ماااا.. هههق (قیافه هانا =🥺)
یه نگاه کردم به پسره که داست داد میزد..
هانا: چرا میزنه؟!
بکی: شاید حالا رو کم تر بزنه.. ولی مث سگ ازش کتک خوزدم.. چون توعه توله*** فرار کردی
هانا: ببخشید..
بکی: نمیبخشمت تو رو هم باید بزنه.. بفهمی چقدر درد دارهه..
اریکا: جونگ کوک بسهههه.. کشتیش..
تهیونگ و اریکا جداش کردن..
چند دیقه بعد..
خیلی عصبی سرم داد و از ترس چشمام باز بسته شد..
کوک: تو کجا بودی؟
ته: جای من..
کوک: تو کی باشی؟
ته: تهیونگ... کیم تهیونگ
یاد حرف بکی افتادم که دوزاره دعوا میشه..
ترس همه وجودمو گرفته بود..
نباید اینجوری بشه نه.. چیکار کنم؟
کوک: تهیونگ؟
ماسکش رو در اورد خودم و انداختم روی زمین و خودم زدم به قشی..
ته: هانااا..
کوک: هانا...
اریکا: چیشد یه دفعه؟
یکیشو بغلم کرد اما از نفس کشیدنش مشخص بود تهیونگه..
ته: زود باشین..
صداش با بغض میومد...
من توی بغلش و سری سوار ماشینم کرد..
نمیدونم چیشد ولی همه خوب باور کرده بودن..
پارت 51
هانا: عاااح.. هههق
پسره: دختره پر روو.. من ادم نباشم تو حیوونم نیستی..
که همه زدن زیر خنده و مسخرم کردن..
اومدم از جام بلند شم که یکی از دختراشون اومد و دوزانو نشست و چونمو داد بالا: اخییی؟ گم کردی اینجارو؟
پسره: هه.. لابد یکی رو سره کار گذاشته که کِیفش کوک بود (اره بدبخت کِیفش تازه شده بود (کوک) 😐😂)
هانا: باشههه من حیوونم نیستم اما از حیواناتی مثل..
انگشتم گرفتم یکی یکی سمتشون..
هانا: شغال و گرگ و سگ و روباه.. بهترم..
پسره: هرزه کثیف.. با پاش کوبید توی سرم و افتادم..
هانا: عاااایی.. (جلو زبونتو بگیر خوو)
ته: شماااهااااا... با بد کسی در افتادین
کوک: دارین چه غلطی میکنین؟ هااا؟
دوتایشون هم زمان ته از اون طرف و کوک هم از یک طرف... دوتاییشون ریختن سر پسره..
دختره تعجب کرده بود و اریکا بهش جمله کرد..
من از تو دعوا اومدم بیرون..
اه دوست داشتم دیدمش بغلش کنم(کوک رو میگه).. با این زبونت هیچی گیرت نمیاد..
حالا که اون پسره بیشهور نزاشت من نامزدم و ببینم.. باید تا حد مرگ کتک بخوره..
بکی چسبید بهم و داد میز: عاااح ددیت عصبانی شدش هاناااا.. نگا چیکارم کردههه..
هانا: ها؟ چزا اینجوری شدی تو؟
بکی: گرفت منو زد، سهونم زد ، اریکا رو هم زد، خودشم حتی زد..(قیافه هانا=😧) یکس باهاش درگیر شد اونم زد، اینارم داره میزنه، اونم الان بعد دعوا میزنه.. (اشاره به تهیونگ) تازه تو رم گفت میزنه اونم بدتر از ماااا.. هههق (قیافه هانا =🥺)
یه نگاه کردم به پسره که داست داد میزد..
هانا: چرا میزنه؟!
بکی: شاید حالا رو کم تر بزنه.. ولی مث سگ ازش کتک خوزدم.. چون توعه توله*** فرار کردی
هانا: ببخشید..
بکی: نمیبخشمت تو رو هم باید بزنه.. بفهمی چقدر درد دارهه..
اریکا: جونگ کوک بسهههه.. کشتیش..
تهیونگ و اریکا جداش کردن..
چند دیقه بعد..
خیلی عصبی سرم داد و از ترس چشمام باز بسته شد..
کوک: تو کجا بودی؟
ته: جای من..
کوک: تو کی باشی؟
ته: تهیونگ... کیم تهیونگ
یاد حرف بکی افتادم که دوزاره دعوا میشه..
ترس همه وجودمو گرفته بود..
نباید اینجوری بشه نه.. چیکار کنم؟
کوک: تهیونگ؟
ماسکش رو در اورد خودم و انداختم روی زمین و خودم زدم به قشی..
ته: هانااا..
کوک: هانا...
اریکا: چیشد یه دفعه؟
یکیشو بغلم کرد اما از نفس کشیدنش مشخص بود تهیونگه..
ته: زود باشین..
صداش با بغض میومد...
من توی بغلش و سری سوار ماشینم کرد..
نمیدونم چیشد ولی همه خوب باور کرده بودن..
۱۴.۷k
۱۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.