پارت۷
پارت۷
کنیا: وقتی رسیدم خونه انقدر سرم درد میکرد احساس کردم چشام داره سیاهی میره .....ولی اخه چرا اینجوری شدم صبح که حالم خوب بود ......واییی سرمم
بزور خودمو به تخت رسوندم و یهو افتادم رو تخت بدون اینکه کفشو پالتومو درارم خوابم برد
یون: بوق....بوق....بوق.... بوق بوق بوق
اههه چرا کنیا گوشیشو جواب نمیده بزار به خونه زنگ بزنم...........بوق....بوق....بوق...اوففففف نه جواب نمیده میخواد برینه تو اعصاب من میدونه خیلی روش حساسما اهههه گوش نمیده
تهیونگ: مساحبه تموم شد و برگشتیم کمپانی ..تا رسیدم چشام دنبال یون میگشت و بله دیدمش...ولی...ولی چرا انقدر نگرانه ...نکنه اتفاق بدی افتاده ؟؟
جونگ کوک: هرچی چشامو چرخوندم کنیا رو ندیدم و یهو چشمم به یون خورد سریع رفتم پیشش البته تهیونگم دنبالم اومد
یون: سلام
تهیونگ: سلام ....چرا انفدر نگرانی چیزی شده؟؟
جونگ کوک: اره فقط قبلش بگو کنیا کجاس؟؟
یون: اوففف منم دنبال اونم
جونگ کوک: یعنی چی؟؟؟
یون: وقتی شما رفتید گفت سرش درد گرفته و گفتم بره استراحت کنه و رفت خونه زیاد حالش خوب نبود الان هرچس بهش زنگ میزنم گوشیو جواب نمیده
جونگ کوک: چیییییی؟؟؟؟؟برنمیداره؟؟؟؟؟یعنی چییی؟؟؟حالش خیلییی بده بود؟؟؟؟
یون: اره زیاد خوب نبود
تهیونگ: وایییی نکنه حالش بدتر شده 😨😨😨😨
جونگ کوک: زبونتو گاز بگیر ته ......یون ادرس خونشو بده
یون: اما جونگ کوک خطرناکه تنها بری بیرون
جونگ کوک: الان کنیا مهمتره تا من بدووو ادرسو بده
یون: باشه .......................................
جونگ کوک: همینه؟
یون: اره
تهیونگ: جونگ کوک منم میام
جونگ کوک: نه تو بمون خودم میرم
تهیونگ: باشه ....اگه حالش بد بود زنگ بزن
جونگ کوک: اوکی
یون: (چرا انقدر جونگ کوک نگران کنیا شده بود؟؟نکنه عاشق....نه بابا اون ایدله به این بزرگیه به قول خود کنیا مارو میخوان چیکار.....وای ایناروولش کن خداکنه کنیا حالش خوب باشه😨😨😨😥😥)
تهیونگ: یونننن
یون : بلهه
تهیونگ: چرا صدات میکنم حرف نیمزنی
یون: ببخشید اخه نگرانم
تیهونگ: درک مسکنم بیا اب بخور
یون: ممنونم.....بعد اینکه اب و میخورم یکم اروم میشم که یهو تهیونگ دستمو گرفت تو دستش ......من مرگگگگ
تیهونگ: چیزه....نگران نباش حال دوستت خوب میشه اصلا مطمئن باش هیچیش نشده حتما خوابیده
یون: امم...اره خداکنهه
جونگ کوک: رسیدممم.........در زدم اما کسی باز نکرد یهو یادم افتاد یون بهم کلید یدکی داده بود از تو جیبم دراوردم و درو باز کردم و با سرعت رفتم داخل و هی میگفتم کنیا اما جوابی نمیشنیدم رفتم تو اتاقش دیدم رو تخته یه نفس کشدم و رفتم جلو دستمو گذاشتم رو شونش و گفتم کنیا یهوفتم چرا انقدر داغه ......بزار....دستمو رو پیشونیش گذاشتم انقدر داغ بود انگار سی ساله بغل بخاری خوابیده بود با داد میگفتم کنیا بلندشو کنیا....کنیا....دیدم انگار بیهوشه گفتم نکنه تشنج کنه
سریع بغلش کردم و رفتم بیرون خونه
کنیا: وقتی رسیدم خونه انقدر سرم درد میکرد احساس کردم چشام داره سیاهی میره .....ولی اخه چرا اینجوری شدم صبح که حالم خوب بود ......واییی سرمم
بزور خودمو به تخت رسوندم و یهو افتادم رو تخت بدون اینکه کفشو پالتومو درارم خوابم برد
یون: بوق....بوق....بوق.... بوق بوق بوق
اههه چرا کنیا گوشیشو جواب نمیده بزار به خونه زنگ بزنم...........بوق....بوق....بوق...اوففففف نه جواب نمیده میخواد برینه تو اعصاب من میدونه خیلی روش حساسما اهههه گوش نمیده
تهیونگ: مساحبه تموم شد و برگشتیم کمپانی ..تا رسیدم چشام دنبال یون میگشت و بله دیدمش...ولی...ولی چرا انقدر نگرانه ...نکنه اتفاق بدی افتاده ؟؟
جونگ کوک: هرچی چشامو چرخوندم کنیا رو ندیدم و یهو چشمم به یون خورد سریع رفتم پیشش البته تهیونگم دنبالم اومد
یون: سلام
تهیونگ: سلام ....چرا انفدر نگرانی چیزی شده؟؟
جونگ کوک: اره فقط قبلش بگو کنیا کجاس؟؟
یون: اوففف منم دنبال اونم
جونگ کوک: یعنی چی؟؟؟
یون: وقتی شما رفتید گفت سرش درد گرفته و گفتم بره استراحت کنه و رفت خونه زیاد حالش خوب نبود الان هرچس بهش زنگ میزنم گوشیو جواب نمیده
جونگ کوک: چیییییی؟؟؟؟؟برنمیداره؟؟؟؟؟یعنی چییی؟؟؟حالش خیلییی بده بود؟؟؟؟
یون: اره زیاد خوب نبود
تهیونگ: وایییی نکنه حالش بدتر شده 😨😨😨😨
جونگ کوک: زبونتو گاز بگیر ته ......یون ادرس خونشو بده
یون: اما جونگ کوک خطرناکه تنها بری بیرون
جونگ کوک: الان کنیا مهمتره تا من بدووو ادرسو بده
یون: باشه .......................................
جونگ کوک: همینه؟
یون: اره
تهیونگ: جونگ کوک منم میام
جونگ کوک: نه تو بمون خودم میرم
تهیونگ: باشه ....اگه حالش بد بود زنگ بزن
جونگ کوک: اوکی
یون: (چرا انقدر جونگ کوک نگران کنیا شده بود؟؟نکنه عاشق....نه بابا اون ایدله به این بزرگیه به قول خود کنیا مارو میخوان چیکار.....وای ایناروولش کن خداکنه کنیا حالش خوب باشه😨😨😨😥😥)
تهیونگ: یونننن
یون : بلهه
تهیونگ: چرا صدات میکنم حرف نیمزنی
یون: ببخشید اخه نگرانم
تیهونگ: درک مسکنم بیا اب بخور
یون: ممنونم.....بعد اینکه اب و میخورم یکم اروم میشم که یهو تهیونگ دستمو گرفت تو دستش ......من مرگگگگ
تیهونگ: چیزه....نگران نباش حال دوستت خوب میشه اصلا مطمئن باش هیچیش نشده حتما خوابیده
یون: امم...اره خداکنهه
جونگ کوک: رسیدممم.........در زدم اما کسی باز نکرد یهو یادم افتاد یون بهم کلید یدکی داده بود از تو جیبم دراوردم و درو باز کردم و با سرعت رفتم داخل و هی میگفتم کنیا اما جوابی نمیشنیدم رفتم تو اتاقش دیدم رو تخته یه نفس کشدم و رفتم جلو دستمو گذاشتم رو شونش و گفتم کنیا یهوفتم چرا انقدر داغه ......بزار....دستمو رو پیشونیش گذاشتم انقدر داغ بود انگار سی ساله بغل بخاری خوابیده بود با داد میگفتم کنیا بلندشو کنیا....کنیا....دیدم انگار بیهوشه گفتم نکنه تشنج کنه
سریع بغلش کردم و رفتم بیرون خونه
۸۶.۴k
۰۸ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.