پارت
پارت 7
دستشو جلوی دهنم گرفت وانگشت اشارشو روی لبش گذاشت
_هیس...اروم باش کاریت ندارم
حالا دیگه اون چشمای مشکی ترسناک توی فاصله ی کمی ازم بودن.هولش دادم ولی یه ذرم تکون نخورد.دیگه نمیتونستم نفس بکشم
اروم گفت
_دستمو برمیدارم جیغ نمیکشی
تند تند سرمو تکون دادم که فقط دستشو برداره.دستشو برداشت و من به سرفه افتادم و چن تا نفس عمیق کشیدم.حالم که جا اومد خواستم دوباره جیغ بکشم که سریع اومد جلو.از ترس اینکه دوباره دستشو بزاره رو دهنم و نفسم قط شه دستمو بالا بردم و گفتم
_خیل خب...برو عقب
داد زدم
_گفتم برو عقب
پوزخندی زد و رفت روی مبل یه نفره نشست.
تکیه دادم به دیوار و پرسیدم
_تو کی هستی؟
_بعدا میفهمی
_چجوری اومدی تو خونه؟
_بعدا میفهمی
_چرا دنبالم میومدی
_بعدا می...
داد زدم
_الان بگو.وگرنه زنگ میزنم به پلیس پسره ی دزد بیشعور
ارنجشو به زانوش تکیه زد و دستاشو تو هم گره زد.چند ثانیه خیره نگام کرد.تک خنده ای کرد و اروم گفت
_اخه این؟عمرا...
بلند شد و سریع اومد طرفم بازوهامو محکم چسبید و منو برگردوند
از ترس زبونم بند اومده بود.یقه ی پلیورمو داد پایین.بریده بریده و بلند گفتم
_چیکار میکنی عوضی؟
یقم تا یکم پایین بازوم کشیده شد پایین.صدای پوزخندشو شنیدم که گفت
_حق با من بود.تو اون نیستی.
دیگه به التماس افتاده بودم.
_اقا هرچی میخوای بردار ببر فقط با من کاری نداشته باش.
دستشو برداشت و رفت عقب.سریع برگشتم که دیدم...نیست...
دستشو جلوی دهنم گرفت وانگشت اشارشو روی لبش گذاشت
_هیس...اروم باش کاریت ندارم
حالا دیگه اون چشمای مشکی ترسناک توی فاصله ی کمی ازم بودن.هولش دادم ولی یه ذرم تکون نخورد.دیگه نمیتونستم نفس بکشم
اروم گفت
_دستمو برمیدارم جیغ نمیکشی
تند تند سرمو تکون دادم که فقط دستشو برداره.دستشو برداشت و من به سرفه افتادم و چن تا نفس عمیق کشیدم.حالم که جا اومد خواستم دوباره جیغ بکشم که سریع اومد جلو.از ترس اینکه دوباره دستشو بزاره رو دهنم و نفسم قط شه دستمو بالا بردم و گفتم
_خیل خب...برو عقب
داد زدم
_گفتم برو عقب
پوزخندی زد و رفت روی مبل یه نفره نشست.
تکیه دادم به دیوار و پرسیدم
_تو کی هستی؟
_بعدا میفهمی
_چجوری اومدی تو خونه؟
_بعدا میفهمی
_چرا دنبالم میومدی
_بعدا می...
داد زدم
_الان بگو.وگرنه زنگ میزنم به پلیس پسره ی دزد بیشعور
ارنجشو به زانوش تکیه زد و دستاشو تو هم گره زد.چند ثانیه خیره نگام کرد.تک خنده ای کرد و اروم گفت
_اخه این؟عمرا...
بلند شد و سریع اومد طرفم بازوهامو محکم چسبید و منو برگردوند
از ترس زبونم بند اومده بود.یقه ی پلیورمو داد پایین.بریده بریده و بلند گفتم
_چیکار میکنی عوضی؟
یقم تا یکم پایین بازوم کشیده شد پایین.صدای پوزخندشو شنیدم که گفت
_حق با من بود.تو اون نیستی.
دیگه به التماس افتاده بودم.
_اقا هرچی میخوای بردار ببر فقط با من کاری نداشته باش.
دستشو برداشت و رفت عقب.سریع برگشتم که دیدم...نیست...
- ۶.۸k
- ۰۷ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط