بچه ها ادمه فیک جیمین که توی پیج قبلی بود و میذارم
بچه ها ادمه فیک جیمین که توی پیج قبلی بود و میذارم
پارت 10
وقتی بین بچه هاش فرق میذاشت
جه بوم:چی دارین میگین اون باید تنبیه میشد
جیسون:اخه چرا
جه بوم:چون یواشکی گوشی برداشته بود
لایلا:خب اون الان بزرگ شده دیگه ولی تو مثل بچه ها باهاش رفتار میکنی
جه بوم:حقش همینه
سوک هون:ایندفعه کجا گذاشتیش
جه بوم:ایندفعه بستمش به سقف ماشین
یوهان:لخت؟؟
جه بوم:اره
جیسون: اخه این چه کاریه برادرمن
جه بوم:خواهر کوچولو تو کاری به اون نداشته باش الان بازش میکنم
جیسون:باشه باشه ولی خب من دیگه دیرم شده باید بدم سرکلاس
لایلا: منم همینطور
سوک هون:باشه عزیزم مراقب باش
و لایلا و جیسون رفتن لایلا رفت دبیرستانی که درس میده و جیسون هم رفت دبستانی که امروز کلاس داره
جیسون:خب بچه ها معرفی کنید خودتون و
همه تک به تک خودشون و معرفی کردن و رسید به یه نفر
هیسون:من پارک هیسون هستم
ویو جیسون
تا اون دختر رو دیدم بدنم لرزید اون اون خیلی شبیه من بود حتی اسمش
جیسون:خوشبختم خب بچه ها منم باید خودم و معرفی کنم من فوق تخصص جراحی مغز و اعصاب دارم و دبیر ریاضی دبیرستان هستم و داخل بیمارستان اسان(بیمارستان آسان واقعیه) هم کار میکنم
*پرش زمانی به زنگ تعطیلی*
ویو جیسون
زنگ خورد و همه بچه ها با ذوق به سمت حیاط داشتن میرفتن که به هیسون گفتم وایسته
جیسون:هیسون جونم میشه اسم بابات و مامانت و بدونم
هیسون:البته خانم اسم بابای من پارک جیمین هست و اسم مامانم هم جی هیون هستش و یه برادر هم دارم که از خودم بزرگتره و یه خواهر هم دارم که بزرگ تر از منه ولی مثل اینکه اون موقع که مامانم من وباردار بوده خواهرم گمشده و از اون موقع پدر و مادرم همش دنبالش میگردن
ویو جیسون
با چیزی که اون دختر گفت انگار آب یخ روم ریخته بودن که گفتم
جیسون:خب بیا بریم الان بابات نگران میشه
هیسون:باشه بریم
جیسون همراه با هیسون رفتن و هیسون تا جیمین و دید پرید بغلش که جیسون بغض کرد
جیمین:سلام دخترم امروز چطور بود
هیسون:عالی بود بابایی معلممون و خیلی دوست دارم خیلی مهربونه
جیسون:سلام اقای پارک معلم هیسون هستم(تعظیم)
جیمین:اوه سلام از دیدنتون خوش وقتم
جیسون:همچنین شما دختر فوقالعاده ای دارید خیلی مراقبش باشید
جیمین:ممنون
و جیسون خداحافظی کرد و سوار ماشینش شد و به سرعت به سمت خونه راه افتاد وقتی رسید بغض شدیدی گلوش و چنگ میزد که.......
پارت 10
وقتی بین بچه هاش فرق میذاشت
جه بوم:چی دارین میگین اون باید تنبیه میشد
جیسون:اخه چرا
جه بوم:چون یواشکی گوشی برداشته بود
لایلا:خب اون الان بزرگ شده دیگه ولی تو مثل بچه ها باهاش رفتار میکنی
جه بوم:حقش همینه
سوک هون:ایندفعه کجا گذاشتیش
جه بوم:ایندفعه بستمش به سقف ماشین
یوهان:لخت؟؟
جه بوم:اره
جیسون: اخه این چه کاریه برادرمن
جه بوم:خواهر کوچولو تو کاری به اون نداشته باش الان بازش میکنم
جیسون:باشه باشه ولی خب من دیگه دیرم شده باید بدم سرکلاس
لایلا: منم همینطور
سوک هون:باشه عزیزم مراقب باش
و لایلا و جیسون رفتن لایلا رفت دبیرستانی که درس میده و جیسون هم رفت دبستانی که امروز کلاس داره
جیسون:خب بچه ها معرفی کنید خودتون و
همه تک به تک خودشون و معرفی کردن و رسید به یه نفر
هیسون:من پارک هیسون هستم
ویو جیسون
تا اون دختر رو دیدم بدنم لرزید اون اون خیلی شبیه من بود حتی اسمش
جیسون:خوشبختم خب بچه ها منم باید خودم و معرفی کنم من فوق تخصص جراحی مغز و اعصاب دارم و دبیر ریاضی دبیرستان هستم و داخل بیمارستان اسان(بیمارستان آسان واقعیه) هم کار میکنم
*پرش زمانی به زنگ تعطیلی*
ویو جیسون
زنگ خورد و همه بچه ها با ذوق به سمت حیاط داشتن میرفتن که به هیسون گفتم وایسته
جیسون:هیسون جونم میشه اسم بابات و مامانت و بدونم
هیسون:البته خانم اسم بابای من پارک جیمین هست و اسم مامانم هم جی هیون هستش و یه برادر هم دارم که از خودم بزرگتره و یه خواهر هم دارم که بزرگ تر از منه ولی مثل اینکه اون موقع که مامانم من وباردار بوده خواهرم گمشده و از اون موقع پدر و مادرم همش دنبالش میگردن
ویو جیسون
با چیزی که اون دختر گفت انگار آب یخ روم ریخته بودن که گفتم
جیسون:خب بیا بریم الان بابات نگران میشه
هیسون:باشه بریم
جیسون همراه با هیسون رفتن و هیسون تا جیمین و دید پرید بغلش که جیسون بغض کرد
جیمین:سلام دخترم امروز چطور بود
هیسون:عالی بود بابایی معلممون و خیلی دوست دارم خیلی مهربونه
جیسون:سلام اقای پارک معلم هیسون هستم(تعظیم)
جیمین:اوه سلام از دیدنتون خوش وقتم
جیسون:همچنین شما دختر فوقالعاده ای دارید خیلی مراقبش باشید
جیمین:ممنون
و جیسون خداحافظی کرد و سوار ماشینش شد و به سرعت به سمت خونه راه افتاد وقتی رسید بغض شدیدی گلوش و چنگ میزد که.......
۴.۳k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.