پارت12
پارت12
وقتیبینبچههاشفرقمیذاشت
جیسون:بچه ها باید یه خبر رو بدم
یوهان:خبریه
جیسون:اوممم راستش من پدر و مادرم و دیدم
جه بوم:به به مبارکه
یوهان:خب خیلی هم عالی
لایلا:خوبه حالا میخوای چیکار کنی
جه بوم:معلومه چیکار میکنه میره و خودش و بهشون معرفی میکنه
جیسون:ولی میترسم
سوک هون:از چی میترسی
یوهان:چیزی برای ترسیدن نیست
جیسون:اگر اونا دیگه منو نخوان چی
جه بوم:عه دلشونم بخواد همچین دختری به این خوشگلی و پولداری و موفقی
سوک هون:ولی چجوری میخوای بگی بهشون
جیسون:نمیدونم
یوهان:میتونی یه جلسه بزاری و خودتو معرفی کنی
لایلا:موافقم میتونی اینکارو کنی و حالا هرجایی میتونی این جلسه رو بزاری و بگی میخوای درمورد درس خواهر کوچیکترت باهاشون حرف بزنی
جیسون:اهوم این عالیه من اگه شماهارو نداشتم چیکار میکردم
جه بوم:زندگی
همه:*خنده*
جه بوم: حالا منم از شما ها راهنمایی میخوام تا لیا خوابه باید بهتون بگم
یوهان:بگو
جه بوم:راستش من عاشق لیا شدم ولی خب چجوری بهش بگم و چجوری کاری کنم اون عاشقم بشه
سوک هون:خب معلومه باید باهاش مثل یه ادم بزرگ و بالغ رفتار کنی و همینطور تنبیهش هم نکنی درست رفتار کنی باهاش
یوهان:باید بزاری خانواده اش هم ملاقات کنه
جیسون:اون دختره باید براش لباسای قشنگ وزیورالات بخری و یه اتاق خوب در شعنش براش درست کنی
لایلا:بزاری بره سرکاره مورد علاقه اش توکه میدونی اون چقدر دوست داره رئیس شرکت موردعلاقه اش باشه
جه بوم:اگر رفتارم باهاش خوب بشه اونم میتونه عاشق من باشه
سوک هون:معلومه
یوهان:البته باید همیشه رفتار خوبی باهاش داشته باشی
جه بوم:باشه پس من از همین الان شروع میکنم جیسون و لایلا میشه شما برید و براش لباس و وسایل مورد علاقه اش و بگیرین من وسایل اتاقش و سفارش بدم
جیسون:با کمال میل
سوک هون:پس ما چیکار کنیم
جه بوم:شماهم براش شرکت برپا کنید میدونید که عاشق چیه
یوهان:عالیه
لایلا:پس بیاید شروع کنیم فقط لیا کجاست
جه بوم:لیا تو اتاق من خوابه نگران نباشید حالا حالا ها بیدار نمیشه چون خیلی خسته بود و در اتاق هم قفله باید سوپرایز بشه
جیسون:باشه پس شروع کنیم منو لایلا میریم آماده بشیم
جه بوم:اوکی
............
وقتیبینبچههاشفرقمیذاشت
جیسون:بچه ها باید یه خبر رو بدم
یوهان:خبریه
جیسون:اوممم راستش من پدر و مادرم و دیدم
جه بوم:به به مبارکه
یوهان:خب خیلی هم عالی
لایلا:خوبه حالا میخوای چیکار کنی
جه بوم:معلومه چیکار میکنه میره و خودش و بهشون معرفی میکنه
جیسون:ولی میترسم
سوک هون:از چی میترسی
یوهان:چیزی برای ترسیدن نیست
جیسون:اگر اونا دیگه منو نخوان چی
جه بوم:عه دلشونم بخواد همچین دختری به این خوشگلی و پولداری و موفقی
سوک هون:ولی چجوری میخوای بگی بهشون
جیسون:نمیدونم
یوهان:میتونی یه جلسه بزاری و خودتو معرفی کنی
لایلا:موافقم میتونی اینکارو کنی و حالا هرجایی میتونی این جلسه رو بزاری و بگی میخوای درمورد درس خواهر کوچیکترت باهاشون حرف بزنی
جیسون:اهوم این عالیه من اگه شماهارو نداشتم چیکار میکردم
جه بوم:زندگی
همه:*خنده*
جه بوم: حالا منم از شما ها راهنمایی میخوام تا لیا خوابه باید بهتون بگم
یوهان:بگو
جه بوم:راستش من عاشق لیا شدم ولی خب چجوری بهش بگم و چجوری کاری کنم اون عاشقم بشه
سوک هون:خب معلومه باید باهاش مثل یه ادم بزرگ و بالغ رفتار کنی و همینطور تنبیهش هم نکنی درست رفتار کنی باهاش
یوهان:باید بزاری خانواده اش هم ملاقات کنه
جیسون:اون دختره باید براش لباسای قشنگ وزیورالات بخری و یه اتاق خوب در شعنش براش درست کنی
لایلا:بزاری بره سرکاره مورد علاقه اش توکه میدونی اون چقدر دوست داره رئیس شرکت موردعلاقه اش باشه
جه بوم:اگر رفتارم باهاش خوب بشه اونم میتونه عاشق من باشه
سوک هون:معلومه
یوهان:البته باید همیشه رفتار خوبی باهاش داشته باشی
جه بوم:باشه پس من از همین الان شروع میکنم جیسون و لایلا میشه شما برید و براش لباس و وسایل مورد علاقه اش و بگیرین من وسایل اتاقش و سفارش بدم
جیسون:با کمال میل
سوک هون:پس ما چیکار کنیم
جه بوم:شماهم براش شرکت برپا کنید میدونید که عاشق چیه
یوهان:عالیه
لایلا:پس بیاید شروع کنیم فقط لیا کجاست
جه بوم:لیا تو اتاق من خوابه نگران نباشید حالا حالا ها بیدار نمیشه چون خیلی خسته بود و در اتاق هم قفله باید سوپرایز بشه
جیسون:باشه پس شروع کنیم منو لایلا میریم آماده بشیم
جه بوم:اوکی
............
۳.۳k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.