𝗠𝘆 𝘀𝘁𝗿𝗶𝗰𝘁 𝗯𝗼𝘆𝗳𝗿𝗶𝗲𝗻𝗱🎧
#𝗠𝘆_𝘀𝘁𝗿𝗶𝗰𝘁_𝗯𝗼𝘆𝗳𝗿𝗶𝗲𝗻𝗱🎧
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 19
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو پارتی
ا/ت : ولم کننننننننننن
تهیونگ : نمیکنمممممممم
ا/ت : برو پیش همون دوست دختر عزیزت برو نمیخوامت
تهیونگ : من دسته خودته نخوای
ا/ت : آرههه
تهیونگ : ا/ت بزار توضی بدم بهت تا حقیقتو بهت نگم ولت نمیکنم
ویو ا/ت
تهیونگ دستاشو دور کمرم گرفته بود و منو گرفت بالا نمیتونستم راه برم هرچی میزدم پاهاش هم ولم نمیکرد همون طور که گرفته بودم از پارتی منو برد بیرون توی خیابون وایساد
ا/ت : بسه دیگه ولم کن
تهیونگ : بزارمت زمین نباید فرار کنی هااا
ا/ت : نمیکنم
تهیونگ : قول میدی
ا/ت : بزارم زمین اههههه(لج میکنه)
تهیونگ به محض اینکه ا/ت رو میزاره پایین ا/ت شروع به دویدن میکنه
تهیونگ : وایسا
ا/ت : نمیخوام برووو
بعد از اینکه تهیونگ افتاد دنبال ا/ت و همش داشت میدوید که هر دوشون خسته شدن ولی بازم تهیونگ نمیتونست به ا/ت برسه
تهیونگ : ا/ت بیشتر از این عصبانیم نکن من هنوزم دوست پسرتم میدونی که عصبی بشم چی کار میکنم(داد و عصبی )
ا/ت وایسادو برگشت سمت تهیونگ تهیونگ وایساده بود آ/ت آمد سمتش
چند نفر همزمان داشت از اونجا رد میشدن که تهیونگ برای اینکه اونو نشناسن خم میشه تا بند پوتین های ا/ت رو ببنده
ا/ت داشت با تعجب بگاهش میکرد
اون چند نفر (همونایی که داشت رد میشدن) : وای خدا این دوتا چقدر کیوتن
منم دلم خواست
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 19
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو پارتی
ا/ت : ولم کننننننننننن
تهیونگ : نمیکنمممممممم
ا/ت : برو پیش همون دوست دختر عزیزت برو نمیخوامت
تهیونگ : من دسته خودته نخوای
ا/ت : آرههه
تهیونگ : ا/ت بزار توضی بدم بهت تا حقیقتو بهت نگم ولت نمیکنم
ویو ا/ت
تهیونگ دستاشو دور کمرم گرفته بود و منو گرفت بالا نمیتونستم راه برم هرچی میزدم پاهاش هم ولم نمیکرد همون طور که گرفته بودم از پارتی منو برد بیرون توی خیابون وایساد
ا/ت : بسه دیگه ولم کن
تهیونگ : بزارمت زمین نباید فرار کنی هااا
ا/ت : نمیکنم
تهیونگ : قول میدی
ا/ت : بزارم زمین اههههه(لج میکنه)
تهیونگ به محض اینکه ا/ت رو میزاره پایین ا/ت شروع به دویدن میکنه
تهیونگ : وایسا
ا/ت : نمیخوام برووو
بعد از اینکه تهیونگ افتاد دنبال ا/ت و همش داشت میدوید که هر دوشون خسته شدن ولی بازم تهیونگ نمیتونست به ا/ت برسه
تهیونگ : ا/ت بیشتر از این عصبانیم نکن من هنوزم دوست پسرتم میدونی که عصبی بشم چی کار میکنم(داد و عصبی )
ا/ت وایسادو برگشت سمت تهیونگ تهیونگ وایساده بود آ/ت آمد سمتش
چند نفر همزمان داشت از اونجا رد میشدن که تهیونگ برای اینکه اونو نشناسن خم میشه تا بند پوتین های ا/ت رو ببنده
ا/ت داشت با تعجب بگاهش میکرد
اون چند نفر (همونایی که داشت رد میشدن) : وای خدا این دوتا چقدر کیوتن
منم دلم خواست
۱۹.۱k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.