𝗠𝘆 𝘀𝘁𝗿𝗶𝗰𝘁 𝗯𝗼𝘆𝗳𝗿𝗶𝗲𝗻𝗱🎧
#𝗠𝘆_𝘀𝘁𝗿𝗶𝗰𝘁_𝗯𝗼𝘆𝗳𝗿𝗶𝗲𝗻𝗱🎧
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 20
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
تهیونگ واسه اینکه اونا نشناسنش خم شد و بند پوتین هامو بست من هنوز داشتم گریه میکردم
بعد از اینکه اونا رفتن تهیونگ بلند شد
تهیونگ : ا/ت باید باهات حرف بزنم
ا/ت : خوب بگو میشنوم
تهیونگ : اینجا نمیشه بیا بریم پارک اونجا روی اون صندلی ها (اشاره به چند تا صندلی)
ا/ت : باشه
رفتن روی صندلی ها نشستن
تهیونگ کتش رو در آورد و انداخت رو ا/ت تا سردش نشه
تهیونگ همه چی رو برای ا/ت تعریف کرد
ا/ت : چرا از اولش نگفتی پس؟
تهیونگ : نمیخواستم لولی ازیتت کنه
ا/ت : حالا میخوای چی کار کنی؟
تهیونگ : خونمو عوض کردم از فردا قرارع برم خونه جدیدم تا از لولی دور بشم کمپانی رو هم در جریان گزاشتم حسابمو انتقال دادم ولی اون تورو تحدید کرده
ا/ت : نترس اون نمیتونه کاری با من بکنه
تهیونگ : الان کجا بریم؟
ا/ت : ای وای الان فیلیکس منتظرمه حتما نگرانم میشه باید برگردیم
ا/ت و تهیونگ بلند شدن
داشتن برمیگشتن تهیونگ دست ا/ت رو گرفته بود داشتن تو خیابون قدم میزدن
ویو ا/ت
دست تهیونگ رو سفت گرفتم داشتیم با هم حرف میزدیم دلم خیلی براش تنگ شده بود از اینکه بهم خیانت نکرده خوشحال شدم حواسمون اصلا نبود که یه مرد جوون جلومون وایساده بود منو تهیونگ سرجامون وایسادیم اون پسره برگشت سمت ما و.....
ا/ت : هاااااا
تهیونگ : شت
فیلیکس بود داشت با عصبانیت نگاهمون میکرد
تهیونگ : خوبی داداش (لبخند)
فیلیکس به تهیونگ نزدیک میشه و باهاش رخ به رخ میشه
فیلیکس : ..........باورم نمیشه تو قرارع شوهر خواهرم شی(خنده و تهیونگ رو بغل کرد)
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 20
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
تهیونگ واسه اینکه اونا نشناسنش خم شد و بند پوتین هامو بست من هنوز داشتم گریه میکردم
بعد از اینکه اونا رفتن تهیونگ بلند شد
تهیونگ : ا/ت باید باهات حرف بزنم
ا/ت : خوب بگو میشنوم
تهیونگ : اینجا نمیشه بیا بریم پارک اونجا روی اون صندلی ها (اشاره به چند تا صندلی)
ا/ت : باشه
رفتن روی صندلی ها نشستن
تهیونگ کتش رو در آورد و انداخت رو ا/ت تا سردش نشه
تهیونگ همه چی رو برای ا/ت تعریف کرد
ا/ت : چرا از اولش نگفتی پس؟
تهیونگ : نمیخواستم لولی ازیتت کنه
ا/ت : حالا میخوای چی کار کنی؟
تهیونگ : خونمو عوض کردم از فردا قرارع برم خونه جدیدم تا از لولی دور بشم کمپانی رو هم در جریان گزاشتم حسابمو انتقال دادم ولی اون تورو تحدید کرده
ا/ت : نترس اون نمیتونه کاری با من بکنه
تهیونگ : الان کجا بریم؟
ا/ت : ای وای الان فیلیکس منتظرمه حتما نگرانم میشه باید برگردیم
ا/ت و تهیونگ بلند شدن
داشتن برمیگشتن تهیونگ دست ا/ت رو گرفته بود داشتن تو خیابون قدم میزدن
ویو ا/ت
دست تهیونگ رو سفت گرفتم داشتیم با هم حرف میزدیم دلم خیلی براش تنگ شده بود از اینکه بهم خیانت نکرده خوشحال شدم حواسمون اصلا نبود که یه مرد جوون جلومون وایساده بود منو تهیونگ سرجامون وایسادیم اون پسره برگشت سمت ما و.....
ا/ت : هاااااا
تهیونگ : شت
فیلیکس بود داشت با عصبانیت نگاهمون میکرد
تهیونگ : خوبی داداش (لبخند)
فیلیکس به تهیونگ نزدیک میشه و باهاش رخ به رخ میشه
فیلیکس : ..........باورم نمیشه تو قرارع شوهر خواهرم شی(خنده و تهیونگ رو بغل کرد)
۳۱.۹k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.