پرنده از لب ایوان

پرنده از لب ایوان
پرید، مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمیکرد
پرنده روزنامه نمی خواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمی شناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغ های خطر
در ارتفاع بی خبری میپرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه می کرد
#فروغ
#فرهنگ
#فروغ_فرخزاد
#شعر
#بریده_ای_از_کتاب
دیدگاه ها (۱)

گرمای کرسی خواب آور بودمن تند و بی پروا دور از نگاه مادرم خط...

میتوان با پنجه های خشک پرده را یکسو کشید و دید در میان کوچه ...

کسی به فکر گل ها نیستکسی به فکر ماهی ها نیستکسی نمی خواهد با...

مادر تمام زندگیشسجاده ایست گستردهدر آستان وحشت دوزخمادر همیش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط