🍂 بهم گفت: من کلی به تو بدهکارم...
🍂 بهم گفت: من کلی به تو بدهکارم...
بهش گفتم: پس زودتر بدهیتو صاف کن...
گفت: فقط تو بگو چه جوری...
با خنده گفتم: شوخی بود...
اصرار کرد نه بگو...
چشمامو بستم....
یه سری خاطرات در هم و برهم اومد جلوی چشمم...
همونایی که باعث شد اینی که الان هستم بشم...
فکر کردم بدبختی ماجرا همینه...
بعضی بدهیا هیچ وقت صاف نمیشه...
وقت و احساسی که تلف شده،
روح و روانی که زخمی شده...
تازه آخرشم مجبوری بگی یه تجربه بود که باید از سر میگذروندم...
چشمامو باز کردم...
بهش گفتم: تو بدهی به من نداری...
اونیکه بدهکاره منم به خودم...
تویی به خودت...🍂
بهش گفتم: پس زودتر بدهیتو صاف کن...
گفت: فقط تو بگو چه جوری...
با خنده گفتم: شوخی بود...
اصرار کرد نه بگو...
چشمامو بستم....
یه سری خاطرات در هم و برهم اومد جلوی چشمم...
همونایی که باعث شد اینی که الان هستم بشم...
فکر کردم بدبختی ماجرا همینه...
بعضی بدهیا هیچ وقت صاف نمیشه...
وقت و احساسی که تلف شده،
روح و روانی که زخمی شده...
تازه آخرشم مجبوری بگی یه تجربه بود که باید از سر میگذروندم...
چشمامو باز کردم...
بهش گفتم: تو بدهی به من نداری...
اونیکه بدهکاره منم به خودم...
تویی به خودت...🍂
۱.۳k
۰۷ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.