تکپارتی هیونجین
وقتی تو دعوا سیلی بدی بهت میزنه............
سلام من ات و هستم۱۸سالمه یک ماه با هیونجین ازدواج کردم
سلام من هیونجین هستم ۱۹سالمه یک ماه با ات ازدواج کردم
علامت ات+ علامت داش هیون_
ویوات:
خیلی ناراحت بودی چون هیون رفتارای خوبی باهات نداشت تصمیم گرفتی باهاش حرف بزنی
به سمت کمد رفتی لباس های راحتیتو پوشیدی یه کراپ سیاه با شلوار کارگو
میدونستی هیون تا ۱۵دقیقه دیگه میاد خونه تو افکار ت بودی که در باز شد
+:کجا بودی(عصبی)
_:فکرن نکنم بهت ربطی داشته باشه(خیلییی سرد)
هیون بدون توجه به تو داشت از پله ها بالا میر فت که باجیغ بلندی که کشیدی وایستاد :
+:من اینجا یه روحم که وجود ندارههههههه نههههه( دا بلند)
__:کسی نگفته روحی ات داد نزننننن( به شدت عصبی)
+: چرا بامنننن این طوری رفتار میکنیییی هااااا منمممم ادمممم همش به اوننن کار کوفتیت توجههه داری (دادبلند)
__:هیون داشت خودشو کنترل میکرد واونم با خشم گفت: اتتتت تمومششش کن (خشن)
+:, اصن میخوای بری با یکی دیگهههههه هااا اینجوری برات راحت ترههههه آقای....
با سیلی بدی که بهت زد بُهت زده نگاش کردی لبخند غمگینی زدی
+:ازت ممنونم اوپا
__:ات م...من نمیخواستم اینجوری شه
+:اهمیتی نداره
از کنارش رد شدی
هنوز تو شوک بودی رفتی توی اتاق جدا اشکات میومدن
_:ات من متاسفم
+:من نمیخوام صداتو بشنوم فقط بروو( سرد)
__:ات من....
+:گفتممممممم برووو (جیغغ)
فلش بک به فردا صبح
رفتی پایین سعی کردی دیشبو فراموش کنی اما هرچی سعی کردی نمی شد
سعی کردی با تیغ تو آشپزخونه خودتو یکم آروم کنی مثل قبل رو دستت خط بندازی ..
رفتی سمت تیغ تیغو برداشتی اول از دستت شروع کردی اولین تیغ رو زدی پشت سرهم دستت خونی شده بود همونجوری خون میومد لبخند زدی:
بلخره تونستم حالمو خوب کنم
رفتی جلوی آینه اولین خطو رو صورتت انداختی ۲بار لبتو زخمی کردی ۴ بار دیگه هم لبتو زخمی کرد لبات داشت خون میومد برات مهم نبود
۴..تا۵..تا خط انداختی رو صورتت صورت سفیدت داشت خون میومد لبای قرمزت پر خون شده بود
چسب زخمو برداشتی
درباز شد میدونستی که اگر این وضع رو ببینه ممکنه اتفاق بدی بیوفته ولی. برات مهم نبود کنار دیوار تکیه دادی سرتو بین زانو هات قرار دادی با دستای خونیت سرتو گرفتی
__:ات ات کجای....... اتتتتت (,اومدسمتت)
__:دستاتو دید هردو دستت غرق خون بود ...... __:باخودت چیکار کردی (عصبی)
+:سرتو آوردی بالا که لباتو صورت خونیتو دید.....
__:(عصبانیتش بیش از حد شد ) ات از لبات داره خون میچکه چرا این کارو کردی
+:........
__:لباشو گذاشت رو لبات
دیگه این کارو نکن
:+,باشه
و آشتی کردین لایک یادتون نره
سلام من ات و هستم۱۸سالمه یک ماه با هیونجین ازدواج کردم
سلام من هیونجین هستم ۱۹سالمه یک ماه با ات ازدواج کردم
علامت ات+ علامت داش هیون_
ویوات:
خیلی ناراحت بودی چون هیون رفتارای خوبی باهات نداشت تصمیم گرفتی باهاش حرف بزنی
به سمت کمد رفتی لباس های راحتیتو پوشیدی یه کراپ سیاه با شلوار کارگو
میدونستی هیون تا ۱۵دقیقه دیگه میاد خونه تو افکار ت بودی که در باز شد
+:کجا بودی(عصبی)
_:فکرن نکنم بهت ربطی داشته باشه(خیلییی سرد)
هیون بدون توجه به تو داشت از پله ها بالا میر فت که باجیغ بلندی که کشیدی وایستاد :
+:من اینجا یه روحم که وجود ندارههههههه نههههه( دا بلند)
__:کسی نگفته روحی ات داد نزننننن( به شدت عصبی)
+: چرا بامنننن این طوری رفتار میکنیییی هااااا منمممم ادمممم همش به اوننن کار کوفتیت توجههه داری (دادبلند)
__:هیون داشت خودشو کنترل میکرد واونم با خشم گفت: اتتتت تمومششش کن (خشن)
+:, اصن میخوای بری با یکی دیگهههههه هااا اینجوری برات راحت ترههههه آقای....
با سیلی بدی که بهت زد بُهت زده نگاش کردی لبخند غمگینی زدی
+:ازت ممنونم اوپا
__:ات م...من نمیخواستم اینجوری شه
+:اهمیتی نداره
از کنارش رد شدی
هنوز تو شوک بودی رفتی توی اتاق جدا اشکات میومدن
_:ات من متاسفم
+:من نمیخوام صداتو بشنوم فقط بروو( سرد)
__:ات من....
+:گفتممممممم برووو (جیغغ)
فلش بک به فردا صبح
رفتی پایین سعی کردی دیشبو فراموش کنی اما هرچی سعی کردی نمی شد
سعی کردی با تیغ تو آشپزخونه خودتو یکم آروم کنی مثل قبل رو دستت خط بندازی ..
رفتی سمت تیغ تیغو برداشتی اول از دستت شروع کردی اولین تیغ رو زدی پشت سرهم دستت خونی شده بود همونجوری خون میومد لبخند زدی:
بلخره تونستم حالمو خوب کنم
رفتی جلوی آینه اولین خطو رو صورتت انداختی ۲بار لبتو زخمی کردی ۴ بار دیگه هم لبتو زخمی کرد لبات داشت خون میومد برات مهم نبود
۴..تا۵..تا خط انداختی رو صورتت صورت سفیدت داشت خون میومد لبای قرمزت پر خون شده بود
چسب زخمو برداشتی
درباز شد میدونستی که اگر این وضع رو ببینه ممکنه اتفاق بدی بیوفته ولی. برات مهم نبود کنار دیوار تکیه دادی سرتو بین زانو هات قرار دادی با دستای خونیت سرتو گرفتی
__:ات ات کجای....... اتتتتت (,اومدسمتت)
__:دستاتو دید هردو دستت غرق خون بود ...... __:باخودت چیکار کردی (عصبی)
+:سرتو آوردی بالا که لباتو صورت خونیتو دید.....
__:(عصبانیتش بیش از حد شد ) ات از لبات داره خون میچکه چرا این کارو کردی
+:........
__:لباشو گذاشت رو لبات
دیگه این کارو نکن
:+,باشه
و آشتی کردین لایک یادتون نره
۴۱۵
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.