میخوام یه اعترافی انجام بدم
میخوام یه اعترافی انجام بدم
یه ذره از دستت شاکی بودم
نمیدونم چرا یه حسی مثل خوره افتاده بود بجونم.با خودم میگفتم این دیر جواب دادنات این کم بودنات این کم انلاین شدنات و ندیدن هات که داره به درازا میکشه.بخاطر دلسردیت به منه.
گفتم دیگه بهت پیام نمیدم.بادا باد
یا متوجه میشی من دلخورم یا خودت پیام میدی و مشخص میشه هنوز دلت با منه.یا اینکه پیام نمیدی و ....
وای اصلا این گذینه رو بی خیال
مثل هر صبح که بیدار شدم اولین کارم برداشتن گوشی بود تا بهت پیام بدم.اما جلوی خودمو گرفتم.گفتم یه کم طاقت بیار مرد.
از همون لحظه ی بیدار شدن تا اماده شدن برای رفتن سر کار ، انگار یک سال طول کشید برام.هر دقیقه نگام به گوشی بود تا ببینم پیامی دادی یا نه.اینقدر حالم بد شد اینقدر تابلو بودم و بی قرار که مامان فهمید.گفت چی شده؟فکر خرابمو ربط دادم به تصادفی که دیشب داشتم.
دیگه بماند که چجوری رفتم تا بیمه و رسیدم سر کار.فکرم کار نمیکرد.گفتم عجب غلطی کردم.اگر پیام ندی چی؟
صدای پیامک گوشی منو باز به طرف خودش کشوند.پلیس فتا بود🥴
یه پیام دیگه.گفتم به خط دومم پیام داده باز اقای فتا.
اما دیدم نه😍پیام دادی.
اصلا نخوندم چی بود.برام دیدن اسمت بالای گوشیم کفایت میکرد
تندی نوشتم
من بدون تو سخته برام
تو رو خدا باش
خیلی دوستت دارم..
پیام بعدیت مثل اب روی اتیش بود
ساده ولی ژرف
همونی که میخواستم
نوشتی باشه عزیزم
از اشوبی که توی قلبم بپا شده بود خبر نداشتی ولی همین هم کافی بود❤️
#دلنوشته
#خاطرات
#نامتواری
#namotevari
یه ذره از دستت شاکی بودم
نمیدونم چرا یه حسی مثل خوره افتاده بود بجونم.با خودم میگفتم این دیر جواب دادنات این کم بودنات این کم انلاین شدنات و ندیدن هات که داره به درازا میکشه.بخاطر دلسردیت به منه.
گفتم دیگه بهت پیام نمیدم.بادا باد
یا متوجه میشی من دلخورم یا خودت پیام میدی و مشخص میشه هنوز دلت با منه.یا اینکه پیام نمیدی و ....
وای اصلا این گذینه رو بی خیال
مثل هر صبح که بیدار شدم اولین کارم برداشتن گوشی بود تا بهت پیام بدم.اما جلوی خودمو گرفتم.گفتم یه کم طاقت بیار مرد.
از همون لحظه ی بیدار شدن تا اماده شدن برای رفتن سر کار ، انگار یک سال طول کشید برام.هر دقیقه نگام به گوشی بود تا ببینم پیامی دادی یا نه.اینقدر حالم بد شد اینقدر تابلو بودم و بی قرار که مامان فهمید.گفت چی شده؟فکر خرابمو ربط دادم به تصادفی که دیشب داشتم.
دیگه بماند که چجوری رفتم تا بیمه و رسیدم سر کار.فکرم کار نمیکرد.گفتم عجب غلطی کردم.اگر پیام ندی چی؟
صدای پیامک گوشی منو باز به طرف خودش کشوند.پلیس فتا بود🥴
یه پیام دیگه.گفتم به خط دومم پیام داده باز اقای فتا.
اما دیدم نه😍پیام دادی.
اصلا نخوندم چی بود.برام دیدن اسمت بالای گوشیم کفایت میکرد
تندی نوشتم
من بدون تو سخته برام
تو رو خدا باش
خیلی دوستت دارم..
پیام بعدیت مثل اب روی اتیش بود
ساده ولی ژرف
همونی که میخواستم
نوشتی باشه عزیزم
از اشوبی که توی قلبم بپا شده بود خبر نداشتی ولی همین هم کافی بود❤️
#دلنوشته
#خاطرات
#نامتواری
#namotevari
۱۶.۹k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲