مغرور پارت هجده
#جنی
تهیونگ بهم چشمک زد
لبخند کیوتانه بهش زدم
تهیونگ اومد کنار من وایساد
جیمینم کنار رزی
رزی داشت با جیمین حرف میزد که یهو مدیر داد زد
_جنی رزی تهیونگ و جیمین دفتر مدیر
سریع رفتیم دفتر مدیر
_بله مدیر
_خب ما داریم میریم به یکجای دور برای سفر میدونید دیگ؟
_بله
_هر چهار نفر تو یه اتاق
شما توی ی اتاقید
از خوشحالی میخواستم جیغ بزنم
مدیر یه اردوی بیست روزه چیده بود که حالا من و رزی و تهیونگ جیمین با هم تو یه اتاق بودیم
تهیونگ بهم چشمک زد
لبخند کیوتانه بهش زدم
تهیونگ اومد کنار من وایساد
جیمینم کنار رزی
رزی داشت با جیمین حرف میزد که یهو مدیر داد زد
_جنی رزی تهیونگ و جیمین دفتر مدیر
سریع رفتیم دفتر مدیر
_بله مدیر
_خب ما داریم میریم به یکجای دور برای سفر میدونید دیگ؟
_بله
_هر چهار نفر تو یه اتاق
شما توی ی اتاقید
از خوشحالی میخواستم جیغ بزنم
مدیر یه اردوی بیست روزه چیده بود که حالا من و رزی و تهیونگ جیمین با هم تو یه اتاق بودیم
۲۸.۸k
۲۷ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.