آشنایی خونین~°
آشنایی خونین~°
p 5
با صدای یه نفر از خواب بیدار شدم
ات بیدار شو........ات
ات:چیه؟.........تو کی هستی؟
یونا:اسم من یوناس خواهر تهیونگ
ات:مگه تهیونگ خواهر داره؟
یونا:نباید داشته باشه؟
پاشو بریم خونه ی جدیدت رو نشونت بدم
ات:باشهههه........چییییییی؟!!!!!!!
خونه ی جدیدم؟!
یونا:آره.
خونه ی جدیدت
تو همه چیو فهمیدی اینکه این جنگل خطرناکه و خونآشام و گرگینه و اینا داره پس دیگه نمیتونی از این جا بیرون بری!
ات:ولی......ولی.........
یونا:ولی نداره تو ریسک کردی و اومدی تو جنگل فقط شانس آوردی کسی تو رو ندید که بکشتت.
ات:بکشتم؟(نگران)
یونا:آره.بعضی ها توی این جنگل وحشی اند و خون خار اند و آدم ها و حیوان ها رو میکشند و خون اونها رو میخورند و بعد بدنشون رو تیکه تیکه میکنن و گوشتشون هم میخورن
ات:ولی اگه تهیونگ خونآشامه یعنی تو هم......
میخوای منو بخوری؟؟؟!!!
یونا:نه😂نگران نباش من یه خونآشامه مهربونم به کسی صدمه نمیزنم.تهیونگ هم همینطور
ولی به نفعته که از خونه بیرون نری چون اون بیرون خیلی خطرناکه مخصوصا برای تو که یه انسانی!
ات:یعنی از صبح تا شب تو خونه باشم؟
یونا:آره
ات:ولی اینطوری من حوصلم سر میره
یونا:نگران نباش اینجا انقدر کار هست که وقت نمیکنی حوصلت سر بره حالا هم بیا بریم پایین
ات:باشه الان میام
p 5
با صدای یه نفر از خواب بیدار شدم
ات بیدار شو........ات
ات:چیه؟.........تو کی هستی؟
یونا:اسم من یوناس خواهر تهیونگ
ات:مگه تهیونگ خواهر داره؟
یونا:نباید داشته باشه؟
پاشو بریم خونه ی جدیدت رو نشونت بدم
ات:باشهههه........چییییییی؟!!!!!!!
خونه ی جدیدم؟!
یونا:آره.
خونه ی جدیدت
تو همه چیو فهمیدی اینکه این جنگل خطرناکه و خونآشام و گرگینه و اینا داره پس دیگه نمیتونی از این جا بیرون بری!
ات:ولی......ولی.........
یونا:ولی نداره تو ریسک کردی و اومدی تو جنگل فقط شانس آوردی کسی تو رو ندید که بکشتت.
ات:بکشتم؟(نگران)
یونا:آره.بعضی ها توی این جنگل وحشی اند و خون خار اند و آدم ها و حیوان ها رو میکشند و خون اونها رو میخورند و بعد بدنشون رو تیکه تیکه میکنن و گوشتشون هم میخورن
ات:ولی اگه تهیونگ خونآشامه یعنی تو هم......
میخوای منو بخوری؟؟؟!!!
یونا:نه😂نگران نباش من یه خونآشامه مهربونم به کسی صدمه نمیزنم.تهیونگ هم همینطور
ولی به نفعته که از خونه بیرون نری چون اون بیرون خیلی خطرناکه مخصوصا برای تو که یه انسانی!
ات:یعنی از صبح تا شب تو خونه باشم؟
یونا:آره
ات:ولی اینطوری من حوصلم سر میره
یونا:نگران نباش اینجا انقدر کار هست که وقت نمیکنی حوصلت سر بره حالا هم بیا بریم پایین
ات:باشه الان میام
۶.۹k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.