تک پارتی هوسوک
تک پارتی هوسوک
۱.ت : امروز خانواده هوبی خونمون دعوت بودن دیشب با هاش دعوام شد اعصابم خورد بود یکم خونرو مرتب کردم غذا هارو هم داشتم درست میکردم که صدای در اومد هوسوک بود برگشتم تو اشپز خونه مشقابارو از کابینت در اوردم گذاشتم روی میز نگاهی به خونه کردم تمیز بود رفتم بالا یه اریاش غلیظ کردم یه دامن تا زانو هام پوشیدم یه نیم تنه پوشیدم موهام بالا بستم یه عطر تلخ زدم اومدم بیرون با غیافه اخمو هوبی مواجه شدم
هوبی : این چه وضع لباس پیشیدن
۱.ت : تا خایتم حرفی بزنم در خونه به صدا د اومد سریع درو باز کرد که خاهر هوسوک با خنده اومد تو محکم بغلم کرد
خاهر هوبی : وایی زن داداش دلم یه زره شده بود
هوسوک : خوش اومدین اعصابم دیشب خورد بود هیت زیاد میگرفتم ام روزا همشو سر ۱.ت خالی کردم الانم خیلی لباساش بد جور بود عصبی ترم کرده بود وقتی داشت بردارپ بغل میکرد احساس میکردم دود از سرم خارج میشه
۱.ت : خوش امد گویی کردیم که نشستیم سر میز داشتم غذا میخوردم که دستای کشیده ای روی رون پاهام حس کردم کمکم روی بهشتم حسش کردم نگاهی به هو سوک کردم که خنده روی عصاب کرد
هوبی : بیب چرا نمیخوری
۱.ت : اروم شروع کردم به خوردم که یوی از انگشتاش واردم کردم اروم تکون میداد اشکام داشت در می اومد که مادر هوبی گفت
مادر هوبی : دخترم چیزی شده
۱.ت : عاه نههه چزیه نشده اه ( نفس نفس زنان )
مادر هوبی : مطمعنی
۱.ت : اره مامان جون دونی واردم کرد که عاه بلندی کشیدم
بابای هوبی : دخترم خوبی
۱.ت : اره زبونمو گاز گرفتم بلند شدم رفتم تو اتاق خدمت کارا غذارو جمع کردن منم به بهانه اینکه پریودم اومدم تو اتاق دراص کشیدم که هوبب اومد تو لباساش در اورد لباس خونگی پوشید بلندم کردگذاستم رو خودش
هوبی : تحریک شدی ؟
۱.ت : خیلی بدی
هوبی : اوکی خابوندم روی تخت اروم لبام رو لباش گذاشتم اروم بوسیدم دباره بوسه ای زدم ببخشید بیب امروزا تو کمپانی اتفاق زیاد میوفته تحت فشارم دباره بوسه ای زدم
۱.ت : دستان روس صورتش گذاشتم لبام چسبوندم به لباش اروم مک زدم
جدا شدم میبخشمت
هوبی : بیبی خودمی اروم پشتش خابیدم پتو رو دوتامون کشیدم
پایان
.......
۱.ت : امروز خانواده هوبی خونمون دعوت بودن دیشب با هاش دعوام شد اعصابم خورد بود یکم خونرو مرتب کردم غذا هارو هم داشتم درست میکردم که صدای در اومد هوسوک بود برگشتم تو اشپز خونه مشقابارو از کابینت در اوردم گذاشتم روی میز نگاهی به خونه کردم تمیز بود رفتم بالا یه اریاش غلیظ کردم یه دامن تا زانو هام پوشیدم یه نیم تنه پوشیدم موهام بالا بستم یه عطر تلخ زدم اومدم بیرون با غیافه اخمو هوبی مواجه شدم
هوبی : این چه وضع لباس پیشیدن
۱.ت : تا خایتم حرفی بزنم در خونه به صدا د اومد سریع درو باز کرد که خاهر هوسوک با خنده اومد تو محکم بغلم کرد
خاهر هوبی : وایی زن داداش دلم یه زره شده بود
هوسوک : خوش اومدین اعصابم دیشب خورد بود هیت زیاد میگرفتم ام روزا همشو سر ۱.ت خالی کردم الانم خیلی لباساش بد جور بود عصبی ترم کرده بود وقتی داشت بردارپ بغل میکرد احساس میکردم دود از سرم خارج میشه
۱.ت : خوش امد گویی کردیم که نشستیم سر میز داشتم غذا میخوردم که دستای کشیده ای روی رون پاهام حس کردم کمکم روی بهشتم حسش کردم نگاهی به هو سوک کردم که خنده روی عصاب کرد
هوبی : بیب چرا نمیخوری
۱.ت : اروم شروع کردم به خوردم که یوی از انگشتاش واردم کردم اروم تکون میداد اشکام داشت در می اومد که مادر هوبی گفت
مادر هوبی : دخترم چیزی شده
۱.ت : عاه نههه چزیه نشده اه ( نفس نفس زنان )
مادر هوبی : مطمعنی
۱.ت : اره مامان جون دونی واردم کرد که عاه بلندی کشیدم
بابای هوبی : دخترم خوبی
۱.ت : اره زبونمو گاز گرفتم بلند شدم رفتم تو اتاق خدمت کارا غذارو جمع کردن منم به بهانه اینکه پریودم اومدم تو اتاق دراص کشیدم که هوبب اومد تو لباساش در اورد لباس خونگی پوشید بلندم کردگذاستم رو خودش
هوبی : تحریک شدی ؟
۱.ت : خیلی بدی
هوبی : اوکی خابوندم روی تخت اروم لبام رو لباش گذاشتم اروم بوسیدم دباره بوسه ای زدم ببخشید بیب امروزا تو کمپانی اتفاق زیاد میوفته تحت فشارم دباره بوسه ای زدم
۱.ت : دستان روس صورتش گذاشتم لبام چسبوندم به لباش اروم مک زدم
جدا شدم میبخشمت
هوبی : بیبی خودمی اروم پشتش خابیدم پتو رو دوتامون کشیدم
پایان
.......
۵۰.۴k
۱۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.