part:⁵
part:⁵
هوبی " باشع برو الان میام تا بیدارش کنم چن بار تکونش دادم که چشماش باز کرد
۱.ت : اومم بزار بخالم
هوبی: پاشو غذا بخور باید بریم دکتر
۱.ت : عا باش
هوبی : بلندش کردم گذاشتمش توی دسشویی
۱.ت : ممنون خودم میرم رعتم داخل که نگاهم به لبایام خورد جیغی زدم
سریع اومدم پاین که با عصابانیت هوبی نگاه کردم مرتیکه هیززززززز
هوبی : چرا
۱.ت : چرا لباسام عوض کردی
هوبی : خوب هوا گرم بود نترس نگات نکردم پارچه روت بود
۱.ت : نفسی از روی راحتی کشیدم تازه درد پام یادم اومد ولی رفتم بالا پام خیلی درد میکرد سریع کارام کردم که هوبی جلو در دیدم بلندم کرد گذاشت روی صندلی اروم قاشق بلند کردم گذاشتم دهنم خیلب گرسنه بودم
شوگا : ۱.ت میخای اینجا بمونی
۱.ت : از پدرم میترسم اون منو میفروشه
شوگا: ما با بودنت مشکلی نداریم فقد به خاطر خودت میگم
هوبی : اره ۱.ت ما به خاطر خودت میگیم
۱.ت : ممنون واقعا اروم عذامو خوردم کرم پامو برداشتم یکم مالیدم بهش اروم وورزش میدادم که دردش قط شد راه رفتم دردی نداشتم
هوبی : اگ درد میکنه میبرمت دکتر
۱.ت : نه بهترم
شوگا : خوبه منو هوبی باید بربم سر کار تو خونه نمیترسی
۱.ت : نه
شوگا : خوبه
هوبی : بریم
۱.ت : پسرا از خونه رعتن بیرون نشستم جلوی تی وی روشنش کردم چنتا سبکه عوض کردم که یه فیلم ترس ناک پخش شد وای خدا حال میده نگاه کنم نیم ساعت گذشته بود که حس کردم صداهایی از راه رو میاد اول فک کردم توهم زدم ولی بعد صدا ها زیاد تر شدن یهو صدای حیغ دختره تو تب وی اومد و من هم زمان جیغی زدم یهو برقا قط شدن یه رعد برق شدیدی توی اسمون پیچید به سمت اتاق رفتم توی پتو پیچ خوردم هعی صدای رعد برق میومد من میترسیدم اشکام میریخت روی صورتم صداهای راه رو هم زیاد تر میشد یهو
......
هوبی " باشع برو الان میام تا بیدارش کنم چن بار تکونش دادم که چشماش باز کرد
۱.ت : اومم بزار بخالم
هوبی: پاشو غذا بخور باید بریم دکتر
۱.ت : عا باش
هوبی : بلندش کردم گذاشتمش توی دسشویی
۱.ت : ممنون خودم میرم رعتم داخل که نگاهم به لبایام خورد جیغی زدم
سریع اومدم پاین که با عصابانیت هوبی نگاه کردم مرتیکه هیززززززز
هوبی : چرا
۱.ت : چرا لباسام عوض کردی
هوبی : خوب هوا گرم بود نترس نگات نکردم پارچه روت بود
۱.ت : نفسی از روی راحتی کشیدم تازه درد پام یادم اومد ولی رفتم بالا پام خیلی درد میکرد سریع کارام کردم که هوبی جلو در دیدم بلندم کرد گذاشت روی صندلی اروم قاشق بلند کردم گذاشتم دهنم خیلب گرسنه بودم
شوگا : ۱.ت میخای اینجا بمونی
۱.ت : از پدرم میترسم اون منو میفروشه
شوگا: ما با بودنت مشکلی نداریم فقد به خاطر خودت میگم
هوبی : اره ۱.ت ما به خاطر خودت میگیم
۱.ت : ممنون واقعا اروم عذامو خوردم کرم پامو برداشتم یکم مالیدم بهش اروم وورزش میدادم که دردش قط شد راه رفتم دردی نداشتم
هوبی : اگ درد میکنه میبرمت دکتر
۱.ت : نه بهترم
شوگا : خوبه منو هوبی باید بربم سر کار تو خونه نمیترسی
۱.ت : نه
شوگا : خوبه
هوبی : بریم
۱.ت : پسرا از خونه رعتن بیرون نشستم جلوی تی وی روشنش کردم چنتا سبکه عوض کردم که یه فیلم ترس ناک پخش شد وای خدا حال میده نگاه کنم نیم ساعت گذشته بود که حس کردم صداهایی از راه رو میاد اول فک کردم توهم زدم ولی بعد صدا ها زیاد تر شدن یهو صدای حیغ دختره تو تب وی اومد و من هم زمان جیغی زدم یهو برقا قط شدن یه رعد برق شدیدی توی اسمون پیچید به سمت اتاق رفتم توی پتو پیچ خوردم هعی صدای رعد برق میومد من میترسیدم اشکام میریخت روی صورتم صداهای راه رو هم زیاد تر میشد یهو
......
۲۵.۷k
۱۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.