بهم اعتماد کن پارت

(بهم اعتماد کن) پارت ۵


ویو‌ کوک : هعی مطمئنم الان خیلی دلش شکسته هم از امروز هم از حرفای مامانش
کوک : عام ا/ت رفتی خونه مامانت باهات بحث نکرد؟
ا/ت : عاااا.......نه ....نه مشکلی نبود
کوک : اها
ویو کوک : چرا داری ازم مخفی میکنی چرا تو خودت میریزی ا/ت
کوک : شتتتت بورام دوباره داره میاد خدایاا
ا/ت : دختره ی لوس
بورام : اوپاااا
کوک : ..
بورام : اوپا بهم سلام نمیکنی؟
کوک : عا سلام
بورام : بریم کلاس
*دست کوک و میکشه و میبره
کوک : بورام ولم کن
بورام : چرا؟
میخایی پیش اون باشی آره
کوک : بورام میشه انقدر حرف نزنی کار دارم
*:میره بره پیش ا/ت که جون وو میره پیش ا/ت
کوک : شتتت پسره ی هیز الدنگ
جون وو : ا/تتت سلاااام
بریم کلاس
*میخاد دست ا/تو بگیره که ا/ت دستشو میکشه کنار
ا/ت : بهم....لدفن بهم دست نزن خودم میام
جون وو : عاممم باشه
*و همه میرن تو کلاس
جای ا/ت کنار جون وو و بورام کنار کوک میشینه
ویو ا/ت : شتتت اصلن حوصله ریاضی ندارم اونم الان
(هر زنگشون ۱ ساعت و نیم بچه ها)
ا/ت : ۱ ساعتو نیم ریاضی
هوفففف
.....
۴۰ دقیقه بعد/
*ا/ت داره ریاضی گوش میده که جون وو دستشو میزاره رو رون پای ا/ت
ا/ت : حیح
*یهو از جاش بلند میشه و داد میزنه
ا/ت : منحرف عوضی چرا بهم دست میزنی و یه سیلی به جون وو میزنه *همه کلاس نگاشون دارن
*ا/ت بغض کرده
معلم : چه خبرته ا/ت
ا/ت : استاد بهم دست میزنه
جون وو : داره دورغ میگه
ا/ت :من دورغ نمیگم
معلم : کافیه ا/ت برو یه آبی بزن به صورتت انگار بغض کردی و از الان پیش کوک میشینی
*ا/ت میره بیرون و تا پاشو میذاره بیرون اشکاش سرازیر میشن
....
کوک : استاد میشه منم برم بیرون یه دقه
معلم : نه نمیشه
ویو کوک : فاکک .....
ا/ت لدفن تحمل کن تموم میش
...
ویو ا/ت : چرا انقدر من بدبختم هق ....یعنی اونم میخواس بهم دست بزنه؟ هق
*یه آبی به دستو صورتش میزنه و میره تو کلاس
*همه نگاش دارن مخصوصن بورام که الان آتیشی شده بود
میره و کنار کوک میشینه
........
آخرای زنگ /
معلم : خب بچه ها این مطالبی که گفته شد مهمه و همش تو امتحان میاد موفق باشید خدانگهدار
......
زنگ تفریح/
پسرا دور جون وو
یکی : حالا واقعن بهش دست زدی
کوک : هوففف هیزای منحرف
ا/ت : .......
یکی دیگه : به کجاش دست زدی
کوک : فاککک
یکی دیگه : رون پاش نرمه نه؟
جون وو : آره بهش دست زدم ولی فک نمیکردم انقدر براش مهم باشه که داد بزنه و یه سیلی هم بهم بزنه
کوک : دیگه نمیتونم
*بلند میشه و با جون وو درگیر میشه تا میخوره بهش مشت میزنه
کوک : خجالت نمیکشی الدنگ
حیا نداری به یه دختر دست میزنی
ا/ت :کوکککک
*سعی در جلو گیری داره ولی نمیتونه
۱۰ دقه بعد/
بی حال یه کنار وامیستن
جون وو : اصن دلم خاس این به بعدم دست میزنم تو چه کاره ای
نکنه دوست پسرشی؟
همه : پچ پچ
بورام : نههه خدانکنه
جون وو : از کجا معلوم حتمن یه خبریه
همه : پچ پچ
دیدگاه ها (۳۲)

(بهم اعتماد کن) پارت ۶ویو ا/ت : این جون وو داره چی میگه منو ...

(بهم اعتماد کن) پارت ۷ویو ا/ت : شروع کردن باهم دعوا کردن دلم...

بچه ها این پیجو ۶۵ تایی کنید پارت بعدیو میزارم فیکاش قشنگه💜🖇...

(بهم اعتماد کن) پارت ۳کوک : *میدوه به سمت پشت بوم از پله ها ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟔عشق مافیاویو جیمینساعت 7:00 شب هست تا 1:00 ساعت دیگه م...

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

هرزه ی حکومتی پارت ۸ کوک : ...بلدی غذا درست کنی؟ ا/ت : آرههه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط