(بهم اعتماد کن) پارت ۳
(بهم اعتماد کن) پارت ۳
کوک : *میدوه به سمت پشت بوم از پله ها تند میره بالا درو باز میکنه که ا/ت و روی لبه ی ساختمون میبینه
کوک : حیح ا/تتت
ا/تتتتت نکن تو همچین کاری نمیکنی
*ا/ت بر میگرده و نگاش میکنه
ا/ت : هق ....هق ....جونگ کوک
کوک : بله
ا/ت : من....من الان چیکار کنم؟
چیکار کنم با خودم....خانوادم....آیندم
همه چیز برام تموم شد
دیگه تموم شد
نمیخام نمیخام این زندگیو با همه چیزش ساختم اما این......این یه کم زیادیه دیگه*و میخنده
کوک : ا/ت قول میدم میگذره
حالا بیا پایین لدفن
به خاطر من
ا/ت : جونگ کوک...
کوک : جانم
کوک : *نزدیکش میشه و یه قدمیه اون وایمیسته
ا/ت : نزدیکم نشو
کوک : ..
ا/ت : میخام برم هق ....لدفن مراقب خودت باش
*یهو خودشو رها میکنه که کوک دستشو میکشه و ا/ت میوفته بغل کوک
ا/ت : *گریه
کوک : عایی ا/تتت تورو خدا اینکارو با خودت نکن
ا/ت : میترسم ...هق میترسم از دنیایی که الان توشم
از همه میترسم از مامانم از مردا از اینده
کوک : من خودم به مامانت میگم
ا/ت : حیح نهههه کوک خودت وضعیت مامانمو میدونی که
منو میکشه میکشه و منو ننگ خانواده میدونه
کوک : اشکال نداره گریه نکن
ا/ت : قول بده که بهش نمیگی
کوک : قول میدم
*و ا/تو همونجور تو بغلش موهاشو نوازش میکنه
بعد چند دقیقه ا/ت اروم میشه و از بغل کوک درمیاد
کوک : خوبی؟
ا/ت : *:میخنده
آرع خوبم
کوک : بیا خوراکی هارو برات میارم
ا/ت : کوک
کوک : بله
ا/ت : مرسی که کنارم بودی
کوک : این کاری که همه دوستای صمیمی میکنن
ویو م ا/ت : دختره ی ج*نده معلوم نیس کجا رفت و در خونه رو باز میکنه که ا/تو پشت در با جونگ کوک میبینه
م ا/ت : عاااا سلام
تو پسر همسایه بغلی نیستی؟
کوک : سلام خودمم
م ا/ت : حیح ا/ت گریه کردی؟
ا/ت : عااااا
کوک : موقع اوردن وسیله ها از پله ها افتادو گریه کرد من دیدم گفتم بیام کمکش
م ا/ت : از بس بی عرضس ....
مردم بچه دارن منم بچه دارم یه پاکت خوراکیو نمیتونه بیاره
عاممم توهم برو خونتون دیگه
کوک : لدفن باهاش بحث نکنید
دیگه میرم
اهان ا/ت امروزشیفت بعدازظهرباید بریم مدرسه اماده باش
م ا/ت : هم مدرسه ای هستین ؟
کوک : او بله
م ا/ت : ا/ت خودش میاد لازم نیست تو بیای دنبالش
کوک : عامم..چشم
*و درو میبنده
اما کوک پشته در میمونه تا ببینه مامان ا/ت با ا/ت بحث میکنه یا نه
....
م ا/ت : دختره ی خیره با پسرا میگردی اره؟
ا/ت : اما مامان اون فقط اومد کمکم
م ا/ت : خفه شو اگه باهات یه کاری بکنه چی نگا به ظاهرش نکن
ا/ت : مامانننن میشه بس کنییییی اون اینطوری نیس
(جونگ کوک همه اینارو داره میشنوه)
م ا/ت : گفتم برو تو اتاقت دختری خراب
ا/ت : مامان من دخترتم چرا اینجوری باهام رفتار میکنی
م ا/ت : من به فکر توام صلاحتو میخام
ا/ت : میخام که نخای
*و میره تو اتاقشو درو میبند
شرط نمیزارم ولی فانوسن حمایت کن خاهر🙏
کوک : *میدوه به سمت پشت بوم از پله ها تند میره بالا درو باز میکنه که ا/ت و روی لبه ی ساختمون میبینه
کوک : حیح ا/تتت
ا/تتتتت نکن تو همچین کاری نمیکنی
*ا/ت بر میگرده و نگاش میکنه
ا/ت : هق ....هق ....جونگ کوک
کوک : بله
ا/ت : من....من الان چیکار کنم؟
چیکار کنم با خودم....خانوادم....آیندم
همه چیز برام تموم شد
دیگه تموم شد
نمیخام نمیخام این زندگیو با همه چیزش ساختم اما این......این یه کم زیادیه دیگه*و میخنده
کوک : ا/ت قول میدم میگذره
حالا بیا پایین لدفن
به خاطر من
ا/ت : جونگ کوک...
کوک : جانم
کوک : *نزدیکش میشه و یه قدمیه اون وایمیسته
ا/ت : نزدیکم نشو
کوک : ..
ا/ت : میخام برم هق ....لدفن مراقب خودت باش
*یهو خودشو رها میکنه که کوک دستشو میکشه و ا/ت میوفته بغل کوک
ا/ت : *گریه
کوک : عایی ا/تتت تورو خدا اینکارو با خودت نکن
ا/ت : میترسم ...هق میترسم از دنیایی که الان توشم
از همه میترسم از مامانم از مردا از اینده
کوک : من خودم به مامانت میگم
ا/ت : حیح نهههه کوک خودت وضعیت مامانمو میدونی که
منو میکشه میکشه و منو ننگ خانواده میدونه
کوک : اشکال نداره گریه نکن
ا/ت : قول بده که بهش نمیگی
کوک : قول میدم
*و ا/تو همونجور تو بغلش موهاشو نوازش میکنه
بعد چند دقیقه ا/ت اروم میشه و از بغل کوک درمیاد
کوک : خوبی؟
ا/ت : *:میخنده
آرع خوبم
کوک : بیا خوراکی هارو برات میارم
ا/ت : کوک
کوک : بله
ا/ت : مرسی که کنارم بودی
کوک : این کاری که همه دوستای صمیمی میکنن
ویو م ا/ت : دختره ی ج*نده معلوم نیس کجا رفت و در خونه رو باز میکنه که ا/تو پشت در با جونگ کوک میبینه
م ا/ت : عاااا سلام
تو پسر همسایه بغلی نیستی؟
کوک : سلام خودمم
م ا/ت : حیح ا/ت گریه کردی؟
ا/ت : عااااا
کوک : موقع اوردن وسیله ها از پله ها افتادو گریه کرد من دیدم گفتم بیام کمکش
م ا/ت : از بس بی عرضس ....
مردم بچه دارن منم بچه دارم یه پاکت خوراکیو نمیتونه بیاره
عاممم توهم برو خونتون دیگه
کوک : لدفن باهاش بحث نکنید
دیگه میرم
اهان ا/ت امروزشیفت بعدازظهرباید بریم مدرسه اماده باش
م ا/ت : هم مدرسه ای هستین ؟
کوک : او بله
م ا/ت : ا/ت خودش میاد لازم نیست تو بیای دنبالش
کوک : عامم..چشم
*و درو میبنده
اما کوک پشته در میمونه تا ببینه مامان ا/ت با ا/ت بحث میکنه یا نه
....
م ا/ت : دختره ی خیره با پسرا میگردی اره؟
ا/ت : اما مامان اون فقط اومد کمکم
م ا/ت : خفه شو اگه باهات یه کاری بکنه چی نگا به ظاهرش نکن
ا/ت : مامانننن میشه بس کنییییی اون اینطوری نیس
(جونگ کوک همه اینارو داره میشنوه)
م ا/ت : گفتم برو تو اتاقت دختری خراب
ا/ت : مامان من دخترتم چرا اینجوری باهام رفتار میکنی
م ا/ت : من به فکر توام صلاحتو میخام
ا/ت : میخام که نخای
*و میره تو اتاقشو درو میبند
شرط نمیزارم ولی فانوسن حمایت کن خاهر🙏
۷۹.۷k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.