پارت
#پارت208
_بده من این خوشگلِ دایی رو !
مشغول بازی با شهان بود که مادرش بالای سرش ایستاد و مشغول دود کردنِ اسفند شد.
_هزار الله اکبر ، چه قد بچه بهت میاد دورت بگردم.
فاطمه همانطور که مشغول چیدنِ میز نهار بود گفت :
_دیگ فک کنم وقتش رسیده واسش آستین بالا بزنیم.
با این حرفِ فاطمه خنده روی لب های روزبه خشک شد و چیزی از میانِ سینه اش فروریخت.
ناخداگاه ذهنش به سمت مهرنوش کشیده شد و یادش افتاد که قصد داشت با مادرش در این باره صحبت کند.
مطمئن بود که از مهرنوش خوشش می آید.
لُپ شهان را بوسید و آن را به دست پدرش داد.
احسان_چی شد؟ اسم زن اومد دلت قیلی ویلی رفت .
روزبه خودش را به آن راه زد و گفت:
_فعلا دلم واسه بوی غذاهای مامانم قیلی ویلی میره !
احسان_آره جونِ خودت!
مرتضی_روزبه بابا چرا فرشید و نیاوردی؟
_خسته بود موند خونه !
وای مامان چه کردی!
من که سوء تغذیه گرفتم با دستپخت فرشید.
فاطمه خندیدو گفت:
_برو خداتو شکر کن !
فرشید نبود از گشنگی میمردی!
...
_بده من این خوشگلِ دایی رو !
مشغول بازی با شهان بود که مادرش بالای سرش ایستاد و مشغول دود کردنِ اسفند شد.
_هزار الله اکبر ، چه قد بچه بهت میاد دورت بگردم.
فاطمه همانطور که مشغول چیدنِ میز نهار بود گفت :
_دیگ فک کنم وقتش رسیده واسش آستین بالا بزنیم.
با این حرفِ فاطمه خنده روی لب های روزبه خشک شد و چیزی از میانِ سینه اش فروریخت.
ناخداگاه ذهنش به سمت مهرنوش کشیده شد و یادش افتاد که قصد داشت با مادرش در این باره صحبت کند.
مطمئن بود که از مهرنوش خوشش می آید.
لُپ شهان را بوسید و آن را به دست پدرش داد.
احسان_چی شد؟ اسم زن اومد دلت قیلی ویلی رفت .
روزبه خودش را به آن راه زد و گفت:
_فعلا دلم واسه بوی غذاهای مامانم قیلی ویلی میره !
احسان_آره جونِ خودت!
مرتضی_روزبه بابا چرا فرشید و نیاوردی؟
_خسته بود موند خونه !
وای مامان چه کردی!
من که سوء تغذیه گرفتم با دستپخت فرشید.
فاطمه خندیدو گفت:
_برو خداتو شکر کن !
فرشید نبود از گشنگی میمردی!
...
- ۹۱۷
- ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط