تلخ شده p2
گونه هایش به سرعت رنگ میگیرد و نگاهش را میدزدد
"بابت بی احترامی منو ببخشيد ،اما بدنتون خیلی سرده" Rachel
جئون لبخند تلخی میزند و سمت صورتش خم میشود
"حواست به کجاست ؟" jk
گونه های لطیف دختر را با پشت دستم نوازش میکنم
از گرمای پوستش آتش میگیرم...! داغ...زیبا...لطیف...دست نیافتنی؛
دستم را میگیرد،قلبم تند به سینه می کوبد و من از گرمای دستش بی طاقت میشوم و او را عمیق نگاه میکنم
دستم را پایین می آورد اما دستش را رها نمیکنم
"آقا شما حالتون خوب نیست،خیلی سردین" Rachel
لبخند بر روی لب هایم می بخشم
"خانم دکتر همسری ندارم که مراقبم باشه" jk
با تعجب نگاه میکند
دختر از همه جا بی خبر کم کم می ترسد و دستش را به سختی از دستان محکم آن مرد در می آورد
"میخواید ببرمتون یه درمانگاه؟" Rachel
با آرامش چشم هایش را می بندد
"نه فقط اجازه بده عطر تنت رو تنفس کنم" jk
سکوت میکند و نفس های کش داری می کشد
"ایستگاه کانگ یان "
دختر کمی زیر بدنم تکان میخورد
آزاد نمیشود،به چشم هایم خیره میشود و می گوید :
"میشه یکم برید اون طرف؟ باید این ایستگاه پیاده بشم" Rachel
با بی میلی کنار می روم،می گذرد و تنها چیزی که میبینم تتوی روی گردنش هست
در خانه را باز میکنم، نگاهم به جثه ی ظریف زوئی می رسد که در حال مرتب کردن وسایل روی کنسول هست
جلو میروم، موهایش را می بوسم و با عشق او را نگاه میکنم
"خسته نباشی دختر بابا،صبحونه خوردی؟" jk
با لب های ظریفش دستم را می بوسد و با هیجان می گوید :
"بله باباجون، ظرفا رو هم جمع کردم و کمک نونا اونا رو شستم" Zoei
لبخند خسته ام ترمیم میشود و با بغل کردنش آرامش خاصی در وجودم می چرخد
"بابت بی احترامی منو ببخشيد ،اما بدنتون خیلی سرده" Rachel
جئون لبخند تلخی میزند و سمت صورتش خم میشود
"حواست به کجاست ؟" jk
گونه های لطیف دختر را با پشت دستم نوازش میکنم
از گرمای پوستش آتش میگیرم...! داغ...زیبا...لطیف...دست نیافتنی؛
دستم را میگیرد،قلبم تند به سینه می کوبد و من از گرمای دستش بی طاقت میشوم و او را عمیق نگاه میکنم
دستم را پایین می آورد اما دستش را رها نمیکنم
"آقا شما حالتون خوب نیست،خیلی سردین" Rachel
لبخند بر روی لب هایم می بخشم
"خانم دکتر همسری ندارم که مراقبم باشه" jk
با تعجب نگاه میکند
دختر از همه جا بی خبر کم کم می ترسد و دستش را به سختی از دستان محکم آن مرد در می آورد
"میخواید ببرمتون یه درمانگاه؟" Rachel
با آرامش چشم هایش را می بندد
"نه فقط اجازه بده عطر تنت رو تنفس کنم" jk
سکوت میکند و نفس های کش داری می کشد
"ایستگاه کانگ یان "
دختر کمی زیر بدنم تکان میخورد
آزاد نمیشود،به چشم هایم خیره میشود و می گوید :
"میشه یکم برید اون طرف؟ باید این ایستگاه پیاده بشم" Rachel
با بی میلی کنار می روم،می گذرد و تنها چیزی که میبینم تتوی روی گردنش هست
در خانه را باز میکنم، نگاهم به جثه ی ظریف زوئی می رسد که در حال مرتب کردن وسایل روی کنسول هست
جلو میروم، موهایش را می بوسم و با عشق او را نگاه میکنم
"خسته نباشی دختر بابا،صبحونه خوردی؟" jk
با لب های ظریفش دستم را می بوسد و با هیجان می گوید :
"بله باباجون، ظرفا رو هم جمع کردم و کمک نونا اونا رو شستم" Zoei
لبخند خسته ام ترمیم میشود و با بغل کردنش آرامش خاصی در وجودم می چرخد
۱۶.۹k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.