تلخ شده p4

صدای جیغ دخترکش بلند می‌شود و با نگرانی نگاهش را از صفحه های کتاب می‌گیرد
زوئی با چشم هایی اشک آلود در حالی که دست کوچکش را در دهان فرو برده است جلو می آید

"بابایی دستم شوخت..." zoei

حراسان به سمتش میروم و نگاهی به دست های کوچکش می اندازم و با سرخی دستش مواجه میشوم
بوسه ای روی چشمان سرخش می نشانم‌ و سمت جعبه کمک های اولیه گام برمیدارم

دستش را پانسمان میکنم و محکم در آغوش میگیرمش
می‌خندد و قلب مردانه ام می لرزد

" بابا جون حالم خوبه " zoei

"تو که میدونی بابا خیلی دوست داره و طاقت اشکای تورو نداره فرشته کوچولو" jk

لبخند بچگانه ای می‌زند و دست پدرش که روی شکمش نشسته را نوازش می‌کند

"آپا؟" zoei

"جان دلم فرشته؟" jk

"اگه مامان پیشم بود همین طوری نگرانم میشد ؟" zoei

بغض سنگینی به گلوی مردانه اش می چسبد
سکوت می کند،به خاطرات عاشقی اش پر می کشد و می گوید

"خیلی بیشتر ،مامانی خیلی تورو دوست داره " jk

"اگه من نبودم الان مامانی اینجا بود بابایی؟" zoei

چشمانش سرخ می‌شود
قلبش از قبل بیشتر می‌شکند و حلقه ی دستانش دور تن کوچک فرزندش محکم تر میشود

"فرشته این تقدیر بود
هر چقدر ناعادلانه باشه...اما تو نباید خودت رو مقصر بدونی!" jk

زوئی گیج سر می چرخاند سمت پدرش که با چشمانی سرخ به موهایش خیره است

"تقدیر چیه پدر؟"

لبخند می‌زند،موهای لختش را کنار می‌زند و می‌گوید :

"چیزیه که پایان هر داستان رو رقم میزنه
شاید قشنگ شایدم تلخ!" jk

زوئی چهره ای متفکر به خود می‌گیرد و اندکی بعد می‌گوید

" مثل سیندرلا؟!" zoei

می‌خندد و بوسه ای محکم به پیشانی اش می‌زند

"آره دقیقا مثل سیندرلا " jk

دخترکش به خواب می‌رود و پدرش را با کوهی غم و فکر تنها می گذارد

قلب شکسته اش بر روی کاغذ ها نوشته می‌شود اما تنهایی درمانی ندارد ....

_فردا صبح_*زندگی یک نواخت من*

پلک بر هم می فشرد،همزمان قلبش تیر می کشد و آخ تو گلویی زمزمه می‌کند
سر دخترکش که روی بازو هایش به خواب رفته است را می بوسد و لبخندی به صورت معصومش می‌زند

لباس می پوشد و با برداشتن کلید از خانه خارج می‌شود که متوجه دختری می‌شود،گویی آشنا است!

جلو می آید،لبخند مسخره و پر عشوه ای بر لب دارد که جئون را وادار به اخم می‌کند
دیدگاه ها (۱۲)

تلخ شده p5

تلخ شده p6

تلخ شده p3

تلخ شده p2

چپتر ۱۲ _ سایه انتقامکوهستان ساکت است. نه باد می وزد، نه جیر...

چپتر ۱۳ _ جدایی در تاریکیراهروی فرعی آرکانیوم در نور اضطراری...

چپتر ۱۴ _ تولد سایه، مرگ نورداخل محفظه شیشه ای.نفس های بریده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط