رمان دنیای من
رمان دنیای من
پارت ۵
ارسلان، رفتم جعبه رو گذاشتم تو آشپزخونه رفتم پیشش
دیا،خوب بگو چیکار کنم
ارسلان، تو اینجا میمونی وقتی پات خوب شد توی خونه من کار میکنی
دیا، آخه من تم...
ارسلان، من کاریت ندارم
دیا، باشه مرسی
ارسلان، یه پیشنهاد بود خواهش میکنم قبوله دیگه
دیا، بله
قبول کردم پیش خودم گفتم یعنی بشم خدمتکارش راهی ندارم باید قبول کنم
دیا، خوب من کجا بخوابم
ارسلان، اینجا روی تخت
دیا، از تعجب چشم هام گرد شد
ارسلان، اینجا اتاق دیگه ای نداره
دیا، از توی چشمام خوند حرفم رو
ار، چند بار گفتم من باهات کاری ندارم
دیا، باشه میشه برق رو خاموش کنی
ار،پاشدم برق رو خاموش کردم من این سر تخت خوابیدم دیانا اونور تخت
پارت آخر شب
پارت ۵
ارسلان، رفتم جعبه رو گذاشتم تو آشپزخونه رفتم پیشش
دیا،خوب بگو چیکار کنم
ارسلان، تو اینجا میمونی وقتی پات خوب شد توی خونه من کار میکنی
دیا، آخه من تم...
ارسلان، من کاریت ندارم
دیا، باشه مرسی
ارسلان، یه پیشنهاد بود خواهش میکنم قبوله دیگه
دیا، بله
قبول کردم پیش خودم گفتم یعنی بشم خدمتکارش راهی ندارم باید قبول کنم
دیا، خوب من کجا بخوابم
ارسلان، اینجا روی تخت
دیا، از تعجب چشم هام گرد شد
ارسلان، اینجا اتاق دیگه ای نداره
دیا، از توی چشمام خوند حرفم رو
ار، چند بار گفتم من باهات کاری ندارم
دیا، باشه میشه برق رو خاموش کنی
ار،پاشدم برق رو خاموش کردم من این سر تخت خوابیدم دیانا اونور تخت
پارت آخر شب
۱۳.۴k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.