رمان دنیای من
رمان دنیای من
پارت ۷
دیانا، اون کتو شلوار رو ورداشتم با چند تا تیشرت و پیرن و شلوار
رفتیم سمت صندوق
ارسلان، این ها رو حساب میکنید
فروشنده، قابل شما رو نداره
ارسلان، خیلی ممنون
فروشنده، ۹۵۰ تومان
ارسلان، بفرمایید
فروشنده، رمز
ارسلان، ۲۸۰۵
فروشنده، مبارک باشه
ارسلان، مرسی
دیانا، چیزه
ارسلان، بله
دیانا، ام
ارسلان،بگو راحت باش
دیا،میشه بریم اون مغازه لباس زیر بخریم
( با کلی خجالت)
ارسلان،خندم گرفته بود از خجالتی بودنش خندم رو نگه داشتم گفتم بریم
دیانا، رفتم توی مغازه چند تا لباس زیر هم بر داشتم و ارسلان حساب کرد
ارسلان، خوب تو نمیخوای حموم بری نمیخوای آرایش کنی
دیانا، آخه خیلی توی خرج افتادی تا الان
ارسلان، بابا اشکالی نداره
دیانا، آخه..
ارسلان، آخه نداره دستش رو گرفتم بردم توی مغازه لوازم آرایشی هر چی میخوای بردار
دیانا، واقعا مرسی .. با ذوق ..
ارسلان، کشتی منو بااین ذوقت
وجدان، اگه اینجوری بخوای پیش بری ورشکست میشی
ارسلان، تو چی میگی
هرچقدر دوست داره خرید کنه چشمم کور دندم نرم میخرم براش
وجدان، هواست به خودت باشه
ارسلان، اصلا مگه تو نرفتی چرا اومدی برو دیگه آخيش رفت
دیدم لوازم آرایشی هاشو انتخاب کرده حساب کردم
دیانا، رفتم یه حوله هم رفتم تموم شد
ارسلان، خوب بریم خونه که خیلی گشنمه
دیانا، بریم سوار ماشین شدیم تا برسیم خونه ۴۰ دقیقه طول کشید ترافیک بود
رفتیم تو خونه رفتم لباس هامو عوض کردم ارسلان دستت درد نکنه مرسی
ارسلان، مردم گفت ارسلان ای بابا خودت و جمع کن پسر خواهش میکنم کاری نکردم
دیانا، غذا رو کشیدم و شروع کردیم به خوردن
ارسلان، دستت درد نکنه خیلی خوش مزه بود
دیانا، ازم تعریف کرد ذوق مرگ شدم
وجدان ، خودت و جمع کن دیگه هر چیزی حدی داره
دیا، تو برو گمشو چی میگی
نوش جونت خواهش میکنم
یه پارت طولانی دوست داشتید😘
پارت ۷
دیانا، اون کتو شلوار رو ورداشتم با چند تا تیشرت و پیرن و شلوار
رفتیم سمت صندوق
ارسلان، این ها رو حساب میکنید
فروشنده، قابل شما رو نداره
ارسلان، خیلی ممنون
فروشنده، ۹۵۰ تومان
ارسلان، بفرمایید
فروشنده، رمز
ارسلان، ۲۸۰۵
فروشنده، مبارک باشه
ارسلان، مرسی
دیانا، چیزه
ارسلان، بله
دیانا، ام
ارسلان،بگو راحت باش
دیا،میشه بریم اون مغازه لباس زیر بخریم
( با کلی خجالت)
ارسلان،خندم گرفته بود از خجالتی بودنش خندم رو نگه داشتم گفتم بریم
دیانا، رفتم توی مغازه چند تا لباس زیر هم بر داشتم و ارسلان حساب کرد
ارسلان، خوب تو نمیخوای حموم بری نمیخوای آرایش کنی
دیانا، آخه خیلی توی خرج افتادی تا الان
ارسلان، بابا اشکالی نداره
دیانا، آخه..
ارسلان، آخه نداره دستش رو گرفتم بردم توی مغازه لوازم آرایشی هر چی میخوای بردار
دیانا، واقعا مرسی .. با ذوق ..
ارسلان، کشتی منو بااین ذوقت
وجدان، اگه اینجوری بخوای پیش بری ورشکست میشی
ارسلان، تو چی میگی
هرچقدر دوست داره خرید کنه چشمم کور دندم نرم میخرم براش
وجدان، هواست به خودت باشه
ارسلان، اصلا مگه تو نرفتی چرا اومدی برو دیگه آخيش رفت
دیدم لوازم آرایشی هاشو انتخاب کرده حساب کردم
دیانا، رفتم یه حوله هم رفتم تموم شد
ارسلان، خوب بریم خونه که خیلی گشنمه
دیانا، بریم سوار ماشین شدیم تا برسیم خونه ۴۰ دقیقه طول کشید ترافیک بود
رفتیم تو خونه رفتم لباس هامو عوض کردم ارسلان دستت درد نکنه مرسی
ارسلان، مردم گفت ارسلان ای بابا خودت و جمع کن پسر خواهش میکنم کاری نکردم
دیانا، غذا رو کشیدم و شروع کردیم به خوردن
ارسلان، دستت درد نکنه خیلی خوش مزه بود
دیانا، ازم تعریف کرد ذوق مرگ شدم
وجدان ، خودت و جمع کن دیگه هر چیزی حدی داره
دیا، تو برو گمشو چی میگی
نوش جونت خواهش میکنم
یه پارت طولانی دوست داشتید😘
۱۰.۱k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.