تو گذشتی و شب و روز گذشت

تو گذشتی و شب و روز گذشت.
آن زمان ها،
به امیدی که تو برخواهی گشت،
پای هر پنجره،
مات .. می‌نشستم به تماشا، تنها،
گاه بر پرده ابر،
گاه در روزن ماه،
دور، تا دورترین جاها می‌رفت نگاه؛
باز می‌گشتم، هیهات !
چشم‌ها دوخته‌ام بر در و دیوار هنوز!
#فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۱)

چند روزی بود بدجور لنز چشمای مبارک خانجانم روی قد و شکل و قی...

میگفت اصل اونه کهچشات بخنده... و اِلّا هر ننه قمری میتونه خن...

جفتمون عاشق بچه بودیم...یعنی عاشق که چی بگم،وقتی تو خیابون ب...

چیزی عوض نشدههمه چیز شبیه همان روزهاست...هنوز همت شرق را به ...

تو گذشتی و شب و روز گذشتآن زمان‌ها به اُمیدی که تو بر خواهی ...

سلام!حال همه ما خوب استملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط