چندپارتی عشق در هاگوارتز
Part9
ات ویو:وایستا ببینم چرا اونا اینجان؟!هری و دراکو؟!؟!
هری:سلام ات
دراکو:اوه ات تو هم اینجایی....خوش اومدی
ات:ممنونم
آلیس:خب الان از گروه هافلپاف سه نفر دختر اومدن که من و ات و امیلیا هستیم از گروه گریفندور هری و رون و هرمیون اومدن از گروه ریونکلاو کسی نیومده و از گروه اسلیترین هم دراکو و و کرپ و گویل اومدن خب باید گروه بندی کنیم که بریم این ور اونور رو ببینیم و بهمون خوشبگذره خب امیلیا با کرپ و هرمیون میرن
من با رون و گویل میرم و ات هم با هری و دراکو میره خب راه بیوفتیم....مشکلی هم پیش اومد با چوب دستی هاتون علامت بفرستین
همه:چشم
دراکو:آخ جون ولی کاشکی حداقل با رون یا هرمیون میوفتادم
هری:چرا دراکو؟؟این اندازه آدم هست
ات ویو:با دراکو و هری داشتیم قدم میزدیم که نظرم به یه چیزی جلب شد.
ات ویو:بچهها من میرم اونور میخوام یه چیزی رو ببینم شما جلوتر برین منم میام بهتون میرسم
هری و دراکو:آها باشه هر جور راحتی
دراکو:کاری داشتی صدام بزن
هری:میخوای یکی باهات بیاد؟
ات:نه ممنون میخوام تنها برم
هری و دراکو:باشه
ات ویو:فانوس دست هری و دراکو بود و من برای دیدن این ور و اونور باید چوب دستیم رو روشن میکردم وردی رو زیر لب زمزمه کردم و جلوی چوب دستیم مثل فانوس روشن شد....چه گل خوشگلی بود....این جزء کمیاب ترین گل ها بود و هر جایی پیدا نمیشد خیلی خوشحال بودم که میتونم ببینمش از نزدیک یه قدم رفتم جلوتر که بچینمش اما یهو.....
ادامه دارد....
ات ویو:وایستا ببینم چرا اونا اینجان؟!هری و دراکو؟!؟!
هری:سلام ات
دراکو:اوه ات تو هم اینجایی....خوش اومدی
ات:ممنونم
آلیس:خب الان از گروه هافلپاف سه نفر دختر اومدن که من و ات و امیلیا هستیم از گروه گریفندور هری و رون و هرمیون اومدن از گروه ریونکلاو کسی نیومده و از گروه اسلیترین هم دراکو و و کرپ و گویل اومدن خب باید گروه بندی کنیم که بریم این ور اونور رو ببینیم و بهمون خوشبگذره خب امیلیا با کرپ و هرمیون میرن
من با رون و گویل میرم و ات هم با هری و دراکو میره خب راه بیوفتیم....مشکلی هم پیش اومد با چوب دستی هاتون علامت بفرستین
همه:چشم
دراکو:آخ جون ولی کاشکی حداقل با رون یا هرمیون میوفتادم
هری:چرا دراکو؟؟این اندازه آدم هست
ات ویو:با دراکو و هری داشتیم قدم میزدیم که نظرم به یه چیزی جلب شد.
ات ویو:بچهها من میرم اونور میخوام یه چیزی رو ببینم شما جلوتر برین منم میام بهتون میرسم
هری و دراکو:آها باشه هر جور راحتی
دراکو:کاری داشتی صدام بزن
هری:میخوای یکی باهات بیاد؟
ات:نه ممنون میخوام تنها برم
هری و دراکو:باشه
ات ویو:فانوس دست هری و دراکو بود و من برای دیدن این ور و اونور باید چوب دستیم رو روشن میکردم وردی رو زیر لب زمزمه کردم و جلوی چوب دستیم مثل فانوس روشن شد....چه گل خوشگلی بود....این جزء کمیاب ترین گل ها بود و هر جایی پیدا نمیشد خیلی خوشحال بودم که میتونم ببینمش از نزدیک یه قدم رفتم جلوتر که بچینمش اما یهو.....
ادامه دارد....
۱۵.۳k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.