با اختلاف زیاد رای این کاور بیشتر شد

هرچند خودم درست کردم ولی مال یکی از خواننده هارو بیشتر دوست داشتم....زر زدن کافیه 👊
<<<<<______________
شب ارامی بود..تمام کارکنان جز محافظان اصلی به مقر برگشته بودن..درحال نوشیدن قوه اش بود و لذت می‌برد..به لطف آن کوچولو رو مخ جان سالم به در و یکی از دشمنانش را از رده بر کنار کرده بود

عصبی دستی به لای موهایش و پوف کوچکی کرد..واقعا منتظر پیام آن مزاحم کوچک بود؟ شاید...به هرحال تصمیم گرفت گوشی اش را روشن کند..صفحه چت هر ۵ دقیقه یک بار آنلاین می‌شد و دوباره آفلاین
پوزخندی زد و به صفحه گوشی خیره شد با خودش زمزمه کرد"پس شکارمون منتطر شکارچیه؟"
شروع به نوشتن متن کرد"خرگوش کوچولو،امیدوارم بدونی تو تنها کسی نیستی که از گوشی سر درمیاره"

هیچ پیامی نیومد که باعث شد پوزخندم بیشتر بشه"اوه بیا،نکنه خجالت میکشی؟"

[من؟نه،پیرمرد متوهم]

"دوباره گفتی پیرمرد؟!"

[نیستی؟]

"من فقط ۴۲ سالمه،میدونی؟"

[بببخشید؟پدربزرگ من الان ۵۰ سالشه،ی هشت معذرت🎀]

"ببینم بچه چند سالته انقدر بل بل زبونی؟بگیرمت اون زبونت رو از حلقت در میارم"

[واو چه خشن..بپا کمرت موقع خم شدن درد نگیره]

"کمرم؟هاه...چرا؟نکنه فکر کردی رو تخت قراره کاری باهات بکنم؟"

.....
"لال شدی جوجه؟"

[تو!! مرت*یکه بی ادب!من..من منظورم این بود که پیری و خم بشی کمرت درد میگره نه اون!]

"اون؟هوممم...دقیقا چی؟~"

جوابی نداد...هاه..کوچولوی منحرف
پیامی ندادم و منتظرش شدم اما باز هم فقط آنلاین ماند بدون هیچگونه پیامی...به دکمه تماس نگاه کردم..یعنی باید زنگ بزنم؟ به هرحال که جواب نمیده...‌
بی اختیار دستم سمت دکمه تماس بردم و زنگ زدم...چندی گذشت و تماس وصل شد..‌جدی؟!

{شخصی که جنسیتش معلوم نبود اون ور خط رو تختی که مشتش دیوار سفید بود نشسته بود..ماسک هالووینی خرگوش نازی زده بود..هرچند که چشمای آبی اش قابل دیدن بود}

"انتطار نداشتم جواب بدی"

:پس همینطوری شانسی شانسی زنگ زدی؟

با شنیدن تن صدای ملایم و آرامش نا خودآگاه سرگرمی شومم از بین رفت و لبخندی ملایم زدم

"شاید...به هرحال چندسالته؟"

:به تو چه؟

با جوابش اهی کشیدم و اخم کردم و در صدایم نشانه های عصبانیت بود

"چند سالته؟"

مکثی کرد ولی سپس گفت:۲۴

بیست و چهار؟..فقط ی بچه لعنتی داشت بازیم میداد!!

"چند؟!"

#پارت_ششم
#My_little_hacker