رفتتتت اکسپلور
تو جلسه مهمه معامله ۸۰۰ کیلو مواد مخدر با یکی از مافیاهای شرقی بود..ولی فکرش همش سمت خرگوش کوچولو مزاحم جدیدش میرفت...عجیب بود ولی مثل مزاحمان قبلی دلش نمیخواست اورا به سیاهچال بندازه و دست و پاهایش قطع کند...شاید کمی دلش میخواست اجازه دهد این بچهی گستاخ به بی ادبی و گستاخی ادامه دهد؟...
"فقط کمی بیشتر..بعدش میکشمش"
آرام زیر لب زمزمه کرد
همانطور که سعی میکرد حواسش به مردان داخل اتاق جلب کند پیامکی به گوشی اش امد.ارام بدون اینکه کسی متوجه شود گوشی روشن کرد[سلااامممم،پیرمرد~]
خودش بود،خرگوش مزاحمش
"چی میخوای؟"
[چیزی نمیخوام،برعکس امدم بهت کمک کنم]
"کمک؟چه کمکی؟"
[یکی از افراد کنارت خیانتکاره]
"صبر کن..از کجا میدونی کجام؟"
[اه پیرمرد انقدر از تکنولوژی دوری نکن،گوشیتو هک کردم،دوربینش و پیامات...]
"و چرا باید حرفت باور کنم که یکی خیانت کاره؟"
[بهت که گفتم فقط دنبال سرگرمی ام و اگه تو بمیری سرگرمی دیگه ای ندارم!]
تو فکر فرو رفت...اعتماد به این بچه ریسک زیادی داشت..ولی تصمیم گرفت کمی چالش رو بپذیره
"خب.بگو"
[تو مشروبت سمه یا بیهوشی یا همچین چیزی،دقیق نمیدونم ولی تو پیامک های آقا کچله دیدم نوشته ی چی ریخته تو مشروبت]
آقا کچله؟پوففف..ههه این بچه..واقعا که..
تصمیم گرفتم بهش اعتماد کنم
"اگه اشتباه گفته باشی غذای سگام میشی بچه جون!"
گوشیو کنار گذاشتم و حواسم به جلسه برگرداندم..از حرفاشون خسته شدم و دستم رو میز کوبیدم
"این معامله هیچ سودی برام نداره"
مینسون که زیر دست رئیس اصلی بود با تته پته سعی کرد مرا قانع کند..ولی وقتی راضی نشدم لبخندی زد و مشروب بهم تعارف کرد...پس بچه راست گفته
بلند شدم و و محکم برادر زاده مرد را به میز کوبیدم
رنگ از رخسار همه پرید
رئیس شرقی《مستر کیونگ!این بی احترامی!
"اوه جدی؟ مسموم کردن من بی احترامی نیست؟"
رئیس شرقی《م.من نمیدونم راجب چی حرف میزنید!》
"اه خوک کثیف...》
محکم دهن پسر رو باز کردم و تمام مایع مشروب رو تا آخر وارد دهانش کردم و دماغش فشار دادم تا مجبور بشه برای تنفس هوا مایع سمی بخوره...چندی نگذشت که لکه های قرمز از دهنش بیرون ریخت و داد میکشید
قهقه ای زدم و به رئیس اصلی نگاه کردم"امیدوارم عاقبت کارهاتون رو بدونید!"
{۱ ساعت بعد|}
جه کیونگ کت خونی اش رو در آورد و انداخت رو شونه خدمتکار و با صدای غلیظی زمزمه کرد"دوش آب گرم آماده کن...اون عوضی هارو هم بده سگام بخورن،چه زنده چه مرده"
سپس سمت اتاقش رفت..به دیوار تکیه دادم و مشغول باز کردن دکمه هایش شد که ثدای گوشی متوقفش کرد...با دیدن نام ناخداگاه پوزخند عصبی اش به لبخندی ملایم تبدیل شد"فکر کنم ی جون بهت بدهکارم خرگوش مزاحم!"
#پارت_پنجم
#My_little_hacker
"فقط کمی بیشتر..بعدش میکشمش"
آرام زیر لب زمزمه کرد
همانطور که سعی میکرد حواسش به مردان داخل اتاق جلب کند پیامکی به گوشی اش امد.ارام بدون اینکه کسی متوجه شود گوشی روشن کرد[سلااامممم،پیرمرد~]
خودش بود،خرگوش مزاحمش
"چی میخوای؟"
[چیزی نمیخوام،برعکس امدم بهت کمک کنم]
"کمک؟چه کمکی؟"
[یکی از افراد کنارت خیانتکاره]
"صبر کن..از کجا میدونی کجام؟"
[اه پیرمرد انقدر از تکنولوژی دوری نکن،گوشیتو هک کردم،دوربینش و پیامات...]
"و چرا باید حرفت باور کنم که یکی خیانت کاره؟"
[بهت که گفتم فقط دنبال سرگرمی ام و اگه تو بمیری سرگرمی دیگه ای ندارم!]
تو فکر فرو رفت...اعتماد به این بچه ریسک زیادی داشت..ولی تصمیم گرفت کمی چالش رو بپذیره
"خب.بگو"
[تو مشروبت سمه یا بیهوشی یا همچین چیزی،دقیق نمیدونم ولی تو پیامک های آقا کچله دیدم نوشته ی چی ریخته تو مشروبت]
آقا کچله؟پوففف..ههه این بچه..واقعا که..
تصمیم گرفتم بهش اعتماد کنم
"اگه اشتباه گفته باشی غذای سگام میشی بچه جون!"
گوشیو کنار گذاشتم و حواسم به جلسه برگرداندم..از حرفاشون خسته شدم و دستم رو میز کوبیدم
"این معامله هیچ سودی برام نداره"
مینسون که زیر دست رئیس اصلی بود با تته پته سعی کرد مرا قانع کند..ولی وقتی راضی نشدم لبخندی زد و مشروب بهم تعارف کرد...پس بچه راست گفته
بلند شدم و و محکم برادر زاده مرد را به میز کوبیدم
رنگ از رخسار همه پرید
رئیس شرقی《مستر کیونگ!این بی احترامی!
"اوه جدی؟ مسموم کردن من بی احترامی نیست؟"
رئیس شرقی《م.من نمیدونم راجب چی حرف میزنید!》
"اه خوک کثیف...》
محکم دهن پسر رو باز کردم و تمام مایع مشروب رو تا آخر وارد دهانش کردم و دماغش فشار دادم تا مجبور بشه برای تنفس هوا مایع سمی بخوره...چندی نگذشت که لکه های قرمز از دهنش بیرون ریخت و داد میکشید
قهقه ای زدم و به رئیس اصلی نگاه کردم"امیدوارم عاقبت کارهاتون رو بدونید!"
{۱ ساعت بعد|}
جه کیونگ کت خونی اش رو در آورد و انداخت رو شونه خدمتکار و با صدای غلیظی زمزمه کرد"دوش آب گرم آماده کن...اون عوضی هارو هم بده سگام بخورن،چه زنده چه مرده"
سپس سمت اتاقش رفت..به دیوار تکیه دادم و مشغول باز کردن دکمه هایش شد که ثدای گوشی متوقفش کرد...با دیدن نام ناخداگاه پوزخند عصبی اش به لبخندی ملایم تبدیل شد"فکر کنم ی جون بهت بدهکارم خرگوش مزاحم!"
#پارت_پنجم
#My_little_hacker
- ۱۲.۵k
- ۳۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط