Part 4
Part 4
فیک کلید عشق 🗝️❤️
همه چی خوب بود تا اینکه.....
هوایپما شروع کرد به لرزیدن و همه شروع کردن به جیغ زدن
یه دسته پرنده خورده بود به موتور هواپیما
وقتی مردم جیغ میزدن من بیشتر میترسیدم
لرزش هواپیما جوری شدید بود که میخواستم بالابیارم با خودم گفتم میدونستم نمیتونم برسم کره داشتم با خودمو آرزوهام خداحافظی میکردم که هواپیما دوباره کنترلشو به دست آورد و به حالت عادی برگشت
دلم میخواستم گریه کنم
فقط سرمو تکیه دادم به صندلی و چشمامو بستم با صدای یه دختر جوون از خواب بیدار شدم
دختر جوون : خانم بیدار شید ما به مقصد رسیدیم ، خانم!!
ا/ت : چشمامو باز کردم و به خودم اومدم
از دختر تشکر کردم و چمدونامو برداشتم
رفتم و شروع کردم دنبال خونه گشتن
اتفاقی همون دختر جوون توی هواپیما رو دیدم اونم وقتی متوجه من شد سمت من اومد
اسمشو ازش پرسیدم و گفت که اسمش ( کیم یونجو ) هست
برای ادامه تحصیل از کره به ایران اومده بود ولی تصمیم گرفته بود برگرده به کره
خوانوادش توی تصادف مرده بودن
خودمونو معرفی کردیم
یونجو : ا/ت خونت کجاست؟
ا/ت : راستش من اولین باره میام کره و هنوز خونه پیدا نکردم
یونجو : این که خیلی خوبه میتونی بیای پیش من زندگی کنی
ا/ت : آخه خجالت میکشم نمیخوام مزاحمت بشم
یونجو : این چه حرفیه ا/ت اتفاقا منم دیگه تنها نیستم ، ما میتونیم برای هم دوستای خوبی بشیم
ا/ت : با هزار تا خجالت قبول کردم
شماره هامونو بهم دادیم و با اولین تاکسی به سمت خونه حرکت کردیم ....
فیک کلید عشق 🗝️❤️
همه چی خوب بود تا اینکه.....
هوایپما شروع کرد به لرزیدن و همه شروع کردن به جیغ زدن
یه دسته پرنده خورده بود به موتور هواپیما
وقتی مردم جیغ میزدن من بیشتر میترسیدم
لرزش هواپیما جوری شدید بود که میخواستم بالابیارم با خودم گفتم میدونستم نمیتونم برسم کره داشتم با خودمو آرزوهام خداحافظی میکردم که هواپیما دوباره کنترلشو به دست آورد و به حالت عادی برگشت
دلم میخواستم گریه کنم
فقط سرمو تکیه دادم به صندلی و چشمامو بستم با صدای یه دختر جوون از خواب بیدار شدم
دختر جوون : خانم بیدار شید ما به مقصد رسیدیم ، خانم!!
ا/ت : چشمامو باز کردم و به خودم اومدم
از دختر تشکر کردم و چمدونامو برداشتم
رفتم و شروع کردم دنبال خونه گشتن
اتفاقی همون دختر جوون توی هواپیما رو دیدم اونم وقتی متوجه من شد سمت من اومد
اسمشو ازش پرسیدم و گفت که اسمش ( کیم یونجو ) هست
برای ادامه تحصیل از کره به ایران اومده بود ولی تصمیم گرفته بود برگرده به کره
خوانوادش توی تصادف مرده بودن
خودمونو معرفی کردیم
یونجو : ا/ت خونت کجاست؟
ا/ت : راستش من اولین باره میام کره و هنوز خونه پیدا نکردم
یونجو : این که خیلی خوبه میتونی بیای پیش من زندگی کنی
ا/ت : آخه خجالت میکشم نمیخوام مزاحمت بشم
یونجو : این چه حرفیه ا/ت اتفاقا منم دیگه تنها نیستم ، ما میتونیم برای هم دوستای خوبی بشیم
ا/ت : با هزار تا خجالت قبول کردم
شماره هامونو بهم دادیم و با اولین تاکسی به سمت خونه حرکت کردیم ....
۲۳.۰k
۱۵ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.