Part 5
Part 5
فیک کلید عشق 🗝️❤️
شماره هامونو بهم دادیم و با اولین تاکسی به سمت خونه حرکت کردیم ....
رسیدیم ، خونهی قشنگی داشت اتاقمو بهم نشون داد و گفت وسایلامو اونجا بچینم
از اونی که فکر میکردم بهتر بود
تقریباً نصفه روز داشتیم با هم وقت میگذروندیم
وقتش بود برم دنبال کاره کمپانی
به یونجو گفتم که چه تصمیمی دارم
انتظار این واکنش رو ازش نداشتم
خیلی خوشحال شد و تعجب کرد
انگار قرار بود کار بزرگی کنم
آماده شدم و از اونجایی که به زبان کره ای کاملا مسلط بودم کمپانی های زیادی رفتم خسته شده بودم و نا امید برگشتم خونه خیلی خسته شده بودم چشمامو بزور باز نگه میداشتم
حال نداشتم داستانو برا یونجو تعریف کنم ولی بخاطر اسرار زیادش گفتم که قضیه از چه قراره و هرچی گشتم هیچی به هیچی
۸:۰۰ صبح :
یونجو : ا/ت بیدار شو دیگه بیا صبحانه بخوریم
از زبان ا/ت :
با صدای یونجو از خواب پاشدم دست و صورتم رو شستم و سر میز صبحانه نشستم از پنجره نگاهی به بیرون انداختم ، واقعا منظره ی قشنگی بود پنجره باز بود و باد خنکی زیر موهام میزد
مشغول خوردن صبحونه بودیم که یونجو گفت
یونجو : ا/ت مطمئنی کمپانی های خوب رو گشتی؟
ا/ت : تا اونجایی که تونستم آره
یونجو : یعنی کمپانی بیگ هیت هم رفتی؟
ا/ت : چی ؟ بیگ هیت ؟!! تاحالا نشنیده بودم
یونجو با قیافهی متعجب زد زیر خنده و گفت ا/ت امکااان نداره یعنی تو معروف ترین کمپانی کره رو نمیشناسی؟
با خنده گفتم نه واقعا نشنیده بودم
یونجو : ا/ت این بزرگ ترین شانسته نباید از دستش بدی آخرین فرصت و بهترین فرصتته برو و اونجا یه کار خوب پیدا کن فقط یادت باشه خیلی سخت گیرن چون معروف ترین کمپانی هستن هرکاری از دستت برمیاد بکن رو منم حساب کن
دوباره کمی امید پیدا کرده بودم به هر بدبختی شده آدرس کمپانی رو پیدا کردم رفتم یه دوش کوتاه گرفتم و آرایش کردم و یه لباس که سر شونه هاش باز بود و شلوار لی پوشیدم
جلوی آیینه وایسادم
واقعااا فوقالعاده شده بودم
وسایلامو برداشتم و رفتم تا از یونجو خدافظی کنم
یونجو رو صدا زدم و رفتم پیشش
یونجو : ا/ت واقعا خودتییی؟! چقددد خوشگل شدییی دختر
یعنی خوشگل بودی ولی خوشگل تر شدی
من که دخترم روت کراش زدم دیگه چه برسه به پسرا
هردومون خندیدیم ، ازش خدافظی کردم و بلاخره رسیدم به کمپانی
از تاکسی پیاده شدم و پول رو حساب کردم
جلوی کمپانی ایستاده بودم
دهنم از بزرگیو خوشگلیه کمپانی باز مونده بود
درست مثل یه قصر بود.....
فیک کلید عشق 🗝️❤️
شماره هامونو بهم دادیم و با اولین تاکسی به سمت خونه حرکت کردیم ....
رسیدیم ، خونهی قشنگی داشت اتاقمو بهم نشون داد و گفت وسایلامو اونجا بچینم
از اونی که فکر میکردم بهتر بود
تقریباً نصفه روز داشتیم با هم وقت میگذروندیم
وقتش بود برم دنبال کاره کمپانی
به یونجو گفتم که چه تصمیمی دارم
انتظار این واکنش رو ازش نداشتم
خیلی خوشحال شد و تعجب کرد
انگار قرار بود کار بزرگی کنم
آماده شدم و از اونجایی که به زبان کره ای کاملا مسلط بودم کمپانی های زیادی رفتم خسته شده بودم و نا امید برگشتم خونه خیلی خسته شده بودم چشمامو بزور باز نگه میداشتم
حال نداشتم داستانو برا یونجو تعریف کنم ولی بخاطر اسرار زیادش گفتم که قضیه از چه قراره و هرچی گشتم هیچی به هیچی
۸:۰۰ صبح :
یونجو : ا/ت بیدار شو دیگه بیا صبحانه بخوریم
از زبان ا/ت :
با صدای یونجو از خواب پاشدم دست و صورتم رو شستم و سر میز صبحانه نشستم از پنجره نگاهی به بیرون انداختم ، واقعا منظره ی قشنگی بود پنجره باز بود و باد خنکی زیر موهام میزد
مشغول خوردن صبحونه بودیم که یونجو گفت
یونجو : ا/ت مطمئنی کمپانی های خوب رو گشتی؟
ا/ت : تا اونجایی که تونستم آره
یونجو : یعنی کمپانی بیگ هیت هم رفتی؟
ا/ت : چی ؟ بیگ هیت ؟!! تاحالا نشنیده بودم
یونجو با قیافهی متعجب زد زیر خنده و گفت ا/ت امکااان نداره یعنی تو معروف ترین کمپانی کره رو نمیشناسی؟
با خنده گفتم نه واقعا نشنیده بودم
یونجو : ا/ت این بزرگ ترین شانسته نباید از دستش بدی آخرین فرصت و بهترین فرصتته برو و اونجا یه کار خوب پیدا کن فقط یادت باشه خیلی سخت گیرن چون معروف ترین کمپانی هستن هرکاری از دستت برمیاد بکن رو منم حساب کن
دوباره کمی امید پیدا کرده بودم به هر بدبختی شده آدرس کمپانی رو پیدا کردم رفتم یه دوش کوتاه گرفتم و آرایش کردم و یه لباس که سر شونه هاش باز بود و شلوار لی پوشیدم
جلوی آیینه وایسادم
واقعااا فوقالعاده شده بودم
وسایلامو برداشتم و رفتم تا از یونجو خدافظی کنم
یونجو رو صدا زدم و رفتم پیشش
یونجو : ا/ت واقعا خودتییی؟! چقددد خوشگل شدییی دختر
یعنی خوشگل بودی ولی خوشگل تر شدی
من که دخترم روت کراش زدم دیگه چه برسه به پسرا
هردومون خندیدیم ، ازش خدافظی کردم و بلاخره رسیدم به کمپانی
از تاکسی پیاده شدم و پول رو حساب کردم
جلوی کمپانی ایستاده بودم
دهنم از بزرگیو خوشگلیه کمپانی باز مونده بود
درست مثل یه قصر بود.....
۲۱.۶k
۱۸ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.