✨️عشق ممنوعه✨️p¹
توضیحات : یونا یه دختره که ۱۶ سالشه و خانواده اش اونو توی یتیم خونه ول کردن و بهش گفتن ما دختر نمی خوایم یونا چند بار سعی کرد خودش رو بکشه اما موفق نبود . کسایی که اونجا بودن همش نجاتش می دادن و نمی زاشتن اون خودکشی کنه .
یونا ویو :
آه یه روز مزخرف دیگه . ایکاش امروز بیدار نمی شدم ایکاش می مردم .
بلند شدم هودی و شلوار مشکیم رو برداشتم ، پوشیدم و قرص های افسردگیم رو هم خوردم .
همون لحظه خانومی که مسئول اونجا بود اومد پیش یونا .
خ : سلام یونا حالت خوبه ؟
یونا : سلام کاری داشتی ؟
خ : خب دخترم یه خانواده اومدن تورو با خودشون ببرن . می خوان سرپرستی تورو به عهده بگیرن .
یونا : خب میشه باهاشون حرف بزنم .
خ : حتما از این طرف .
رفتم باهاشون حرف زدم .
خانومه گفت که دوتا پسر داره . اسم یکیشون مین یونگی و اسم اون یکی مین یونگسو هست .
وسایلم رو جمع کردم و به سمت خونشون راه افتادیم . خانومه خیلی اجتماعی بود ولی من درونگرا بودم .
رفتم داخل خونه . خونه ی خیلی بزرگی بود و همچنین خیلی قشنگ .
یونا : ببخشید اتاق من کجاست .
م ی : دخترم می تونی منو مامان صدا کنی ، باهام راحت باش . اتاقت هم طبقه ی بالا دست راسته .
یونا : باشه مرسی .
رفتم بالا در اتاق رو باز کردم همه چیز صورتی و سفید بود .
حالم داشت بد میشد .
رفتم بهش بگم بهم یه اتاق دیگه بده .
یونا : ببخشید اتاق دیگه ای نداریم ؟ من اونجا زیاد راحت نیستم خیلی رنگی رنگیه .
خماری 😁
این پست شرط داره .
۱۵ تا لایک برای پارت دو
فکر کنم اوکی باشه :)
یونا ویو :
آه یه روز مزخرف دیگه . ایکاش امروز بیدار نمی شدم ایکاش می مردم .
بلند شدم هودی و شلوار مشکیم رو برداشتم ، پوشیدم و قرص های افسردگیم رو هم خوردم .
همون لحظه خانومی که مسئول اونجا بود اومد پیش یونا .
خ : سلام یونا حالت خوبه ؟
یونا : سلام کاری داشتی ؟
خ : خب دخترم یه خانواده اومدن تورو با خودشون ببرن . می خوان سرپرستی تورو به عهده بگیرن .
یونا : خب میشه باهاشون حرف بزنم .
خ : حتما از این طرف .
رفتم باهاشون حرف زدم .
خانومه گفت که دوتا پسر داره . اسم یکیشون مین یونگی و اسم اون یکی مین یونگسو هست .
وسایلم رو جمع کردم و به سمت خونشون راه افتادیم . خانومه خیلی اجتماعی بود ولی من درونگرا بودم .
رفتم داخل خونه . خونه ی خیلی بزرگی بود و همچنین خیلی قشنگ .
یونا : ببخشید اتاق من کجاست .
م ی : دخترم می تونی منو مامان صدا کنی ، باهام راحت باش . اتاقت هم طبقه ی بالا دست راسته .
یونا : باشه مرسی .
رفتم بالا در اتاق رو باز کردم همه چیز صورتی و سفید بود .
حالم داشت بد میشد .
رفتم بهش بگم بهم یه اتاق دیگه بده .
یونا : ببخشید اتاق دیگه ای نداریم ؟ من اونجا زیاد راحت نیستم خیلی رنگی رنگیه .
خماری 😁
این پست شرط داره .
۱۵ تا لایک برای پارت دو
فکر کنم اوکی باشه :)
- ۲.۷k
- ۱۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط