وقتی رییست تبدیل به ددیت میشه

وقتی رییست تبدیل به د.دیت میشه
p28

ویو تهیونگ
با ترس برگشتم سمت صدا... اونجا ایستاده بود. ات. با چشمای پر از اشک و صورت مات و شوکه.
ات: چی گفتی الان؟ تو... خانواده‌مو کشتی؟
صدام گرفت، سیگار از بین انگشتام افتاد رو زمین.
تهیونگ: ات، گوش کن...
ات: نه! نگو گوش کن! من همه چیو ازت باور کردم... حتی وقتی همه می‌گفتن تو خطرناکی!
اومد جلو، دستاش می‌لرزید.
ات: چرا؟ چرا همچین کاری کردی؟
تهیونگ: نمی‌خواستم... قسم می‌خورم اون روز نقشه‌ی من نبود. فقط می‌خواستم ازشون انتقام بگیرم نه اینکه... نه اینکه...
ات: تمومش کن!
اشکاش بی‌صدا می‌ریخت. جونگ‌کوک خواست چیزی بگه ولی من با یه نگاه بهش فهموندم که دخالت نکنه.
تهیونگ: من تو رو دوست دارم ات. هر کاری کردم چون فکر می‌کردم تو هیچ‌وقت نمی‌فهمی... ولی دیگه طاقت پنهون‌کاری رو ندارم.
ات: عشق؟ تو اسم اینو عشق می‌ذاری؟ منو با دروغ‌هات پیچیدی دور انگشتت... و حالا می‌خوای با یه جمله تمومش کنی؟
تهیونگ: نه... می‌خوام جبران کنم. حتی اگه تا آخر عمرم طول بکشه.

ویو ات
نفسم بند اومده بود. مغزم پر از صدا و تصویرهای درهم بود. یه طرف وجودم هنوز به تهیونگ احساس داشت... ولی اون حقیقت لعنتی...
ات: از جلوی چشمم گم شو تهیونگ.
برگشتم که برم، ولی دستم رو گرفت.
تهیونگ: فقط یه فرصت بده... فقط یه بار دیگه.
نگاش کردم، ولی دیگه اون آدمی نبود که فکر می‌کردم می‌شناسمش.
ات: من باید تنها باشم«بغض»


ببخشید دیر شد☺️🫂

#تهیونگ #جونگکوک #بی_تی_اس #رمان #فیک #سناریو
دیدگاه ها (۱۸)

the novel:My_little_babycouple: Jeon Jungkook/Kim A.TMinor c...

#بیبی_کوچولو_منPart: ¹«29 ژانویه-ا.ت»قهوه ها رو گرفتم و راهی...

#وقتی_رئیست_تبدیل_ب_ددیت_میشه #part_27ویو ات التماس هام بی ف...

وقتی_رئیست_تبدیل_ب_ددیت_میشه part_26فقط سرمو تکون دادم ات: ت...

گل وحشی منپارت ۲پدر ات: خفهههه شوووو...دختره ی هرزههه (و یه ...

و تهیونگ سوار ماشین میشه و اب و مسکن رو بهت میده تهیونگ: بیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط