رمانکوچولو

رمان:#کوچولو
#پارت_۷

مردی که تکیه به دیوار داده بود و با دسمال دستاشو پاک میکرد
چرا خودتو انداختی وسط؟
-فکر کردم ادمشه
خنده ای کرد امد سمتم
صورتت این شکلی نشون نمیده!
-اونش به تو مربوط نیست.
همین که نزدیکم شد از توی جیبش ماکس پارچه ای درورد چرا باید تو جیبش ماکس داشته باشه؟ماکسو دستش گرفت امدم ازش بگیرم که دستمو کنار زد و دستشو برد زیر روسریم خودمو عقب کشیدم
-نمیخوام چرا نمیری؟
منتظرم
-اون دوتا کیت بودن؟
پسر دایی پسر عموم معلوم نبود؟
تیکشو گرفتم و اخمی کردم
مثلا امده بودی از اون دفاع کنی در برار من؟ نیم وجبی؟

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

رمان:#کوچولو#پارت_۸از خودم و خنگیم لبخندی رو لبم امد -چجوری ...

رمان:#کوچولو#پارت_۹نمیدونم چجوری این چند ساعت گذشت از جام بل...

پارت بعدو بزارم؟#کوچولو

رمان:#کوچولو#پارت_۶-ولش ک...ن چکا کاررش دارییی؟ جواب نداد گر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط