قشنگترین عذاب من فصل دو پارت ۲۶
قشنگترین عذاب من فصل دو پارت ۲۶
ویو نویسنده
کنارش ایستاد و لبخند دردمندی به روی رفیقش زد.
دوباره همون سوالات رو تکرار کرد.. هیچی تو ذهنش نبود جز این سوالات بی جواب و دردناک.
با لحن آغشته به بغض رو به جیمین گفت
ته : جونگ کوک اونجا بود؟!
مجبور بود راستش رو بگه..در هر صورت نمیتونست مخفی کنه ؛ مخصوصا بعد اون همه صحبتی که کوک داشت
به سختی لب باز کرد
جیمین : آ...آره
با گریه و التماس ادامه داد...
ته : خواهش میکنم ازت...بهم بگو که اون کوک نبود. بهم بگو اون جونگ کوک نبود. جونگ کوک من نبود نه؟ جونگ کوک اینکارو نمیکنه باهام ؛ جیمین توروخدا بهم بگو کوک نبود که لبای اون مردو بوسید. بهم بگو کوک نبود که مرگ رو به چشمام هدیه داد...نه.
با اشکای روون روی گونه اش به بیرون خیره شده بود و هیچ ری اکشنی نشون نمیداد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+ : این همه زجر کشیدن و زجه هاش رو میبینی و بازم کوتاه نمیای؟(پوزخند)
ـ : نمیتونم هیونگ ! نمیتونم.(بغض)
+ : احمق نشو ؛ تو خودت هم قلبت داره آتیش میگیره که تو این حال میبینیش ، با کی لج میکنی لعنتی؟(عصبی)
- : نمیدونم...دیگه نمیکشم
+ : پس بیشتر از این کشش نده. خودت هم خوب میدونی نه اون تقصیری داره و نه تو. الکی لج نکن که فقط خودت آسیب میبینی ؛ در ظاهر داری اونو زجر میدی؟ من که میدونم تو وجودت چقدر خودت رو نفرین میکنی ، تو هم از دیدن ناراحتی اون زجر میکشی...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با عرض پوزش فیک داره تموم میشه
بعد از این (معلوم نیست کِی) قراره فیک یونمین آپ شه
معرفی فیک و... رو میزارم به زودی
ویو نویسنده
کنارش ایستاد و لبخند دردمندی به روی رفیقش زد.
دوباره همون سوالات رو تکرار کرد.. هیچی تو ذهنش نبود جز این سوالات بی جواب و دردناک.
با لحن آغشته به بغض رو به جیمین گفت
ته : جونگ کوک اونجا بود؟!
مجبور بود راستش رو بگه..در هر صورت نمیتونست مخفی کنه ؛ مخصوصا بعد اون همه صحبتی که کوک داشت
به سختی لب باز کرد
جیمین : آ...آره
با گریه و التماس ادامه داد...
ته : خواهش میکنم ازت...بهم بگو که اون کوک نبود. بهم بگو اون جونگ کوک نبود. جونگ کوک من نبود نه؟ جونگ کوک اینکارو نمیکنه باهام ؛ جیمین توروخدا بهم بگو کوک نبود که لبای اون مردو بوسید. بهم بگو کوک نبود که مرگ رو به چشمام هدیه داد...نه.
با اشکای روون روی گونه اش به بیرون خیره شده بود و هیچ ری اکشنی نشون نمیداد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+ : این همه زجر کشیدن و زجه هاش رو میبینی و بازم کوتاه نمیای؟(پوزخند)
ـ : نمیتونم هیونگ ! نمیتونم.(بغض)
+ : احمق نشو ؛ تو خودت هم قلبت داره آتیش میگیره که تو این حال میبینیش ، با کی لج میکنی لعنتی؟(عصبی)
- : نمیدونم...دیگه نمیکشم
+ : پس بیشتر از این کشش نده. خودت هم خوب میدونی نه اون تقصیری داره و نه تو. الکی لج نکن که فقط خودت آسیب میبینی ؛ در ظاهر داری اونو زجر میدی؟ من که میدونم تو وجودت چقدر خودت رو نفرین میکنی ، تو هم از دیدن ناراحتی اون زجر میکشی...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با عرض پوزش فیک داره تموم میشه
بعد از این (معلوم نیست کِی) قراره فیک یونمین آپ شه
معرفی فیک و... رو میزارم به زودی
۱۸۳
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.