پارت نوزدهم امگای شیرین من
پارت نوزدهم امگای شیرین من 🌷
(رفت)
_ اخشهه قلبم داشت میرفتم تو دهنم
ویو جونگکوک:
بعد از لباس عوض کردن رفتم طبقه پایین تهیونگ رو مبل نشسته بود و سرش تو گوشی بود،یکدفعه بلند شد
+بیا بریم صبحانه بخوریم
_ب..باشه
+من امروز میرم بیرون کار دارم
_خب پس من برم پیش جیمین
+نه
_چی..چرااا
+اینکه بدون من قراره بری بیرون رو از اون مغز کوچولوت بنداز بیرون
_چرا باید به حرفت گوش کنمم
تهیونگ که سعی داشت روی صداش کنترل داشته باشه با صدای الفاییش گفت:
+امروز نمیخوام باهات بحث بهتره تمومش کنی
جونگکوک کمی لرزید و دیگه حرفی نزد
صبحانهرو در سکوت خوردن
بعد از تمام شدن صبحانه جونگکوک حرفی که میخواست بزنه رو بلاخره زد
_گو..گوشیم رو کجا گذاشتی؟
تهیونگ با چشم های ترسناک به جونگکوک نگاه کرد و فقط همون نگاه کافی بود تا جونگکوک کاملا ساکت شه
ویو نیم ساعت بعد:
تهیونگ از جاش بلند شد و پیشونی جونگکوک رو بوسید
جونگکوک که اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشت رفت تو شک ولی زود خودشو جمع کرد
+ازاین به بعد دیگه باید عادت کنی نمیشه که هردفعه بری تو شک
_اا...
+من دیگه میرم خداحافظ
_باشه..خداحافظ
(رفت)
_ اخشهه قلبم داشت میرفتم تو دهنم
ویو جونگکوک:
بعد از لباس عوض کردن رفتم طبقه پایین تهیونگ رو مبل نشسته بود و سرش تو گوشی بود،یکدفعه بلند شد
+بیا بریم صبحانه بخوریم
_ب..باشه
+من امروز میرم بیرون کار دارم
_خب پس من برم پیش جیمین
+نه
_چی..چرااا
+اینکه بدون من قراره بری بیرون رو از اون مغز کوچولوت بنداز بیرون
_چرا باید به حرفت گوش کنمم
تهیونگ که سعی داشت روی صداش کنترل داشته باشه با صدای الفاییش گفت:
+امروز نمیخوام باهات بحث بهتره تمومش کنی
جونگکوک کمی لرزید و دیگه حرفی نزد
صبحانهرو در سکوت خوردن
بعد از تمام شدن صبحانه جونگکوک حرفی که میخواست بزنه رو بلاخره زد
_گو..گوشیم رو کجا گذاشتی؟
تهیونگ با چشم های ترسناک به جونگکوک نگاه کرد و فقط همون نگاه کافی بود تا جونگکوک کاملا ساکت شه
ویو نیم ساعت بعد:
تهیونگ از جاش بلند شد و پیشونی جونگکوک رو بوسید
جونگکوک که اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشت رفت تو شک ولی زود خودشو جمع کرد
+ازاین به بعد دیگه باید عادت کنی نمیشه که هردفعه بری تو شک
_اا...
+من دیگه میرم خداحافظ
_باشه..خداحافظ
- ۵.۴k
- ۰۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط