This or that
This or that
Part²⁷
مردم رو کنار میزد نمیدونست چرا ولی نگرانش شده بود اون دختری بود که دلش حتی برای زندانی ها هم میسوخت که این طبیعی بود البته از نظر خودش ولی الان نفسش به شمارش افتاده بود و پاهاش کمکم جونی برای تکون خوردن نداشت و نمیتونست جایی رو به درستی ببینه احساس خفگی میکرد و دلش میخواست همونجا نثل بچه ها بشینه و گریه کنه
☆ات ویو☆
نزدیک که رفتم و آمبولانس رو دیدم پاهاش سست شد و روی زمین افتادم همون لحظه دوستای تهیونگ رو دیدم که داشتن به سمتم میومدن
ات:جی....جیهوپ بگو بگو حالش خوبه و اونا اشتباه اومدن
جیهوپ:ات بلند شو
ات:جیهوپ چیزیش که نشده
همون لحظه برانکارد با بدن زخمی تهیونگ بیرون اومد
ات همونطور که داشت اشک میریخت به سمتش دوید
ات:آقا....آقا من...من همراهشم آره من همراشم
مرده:بفرمایید داخل
ات با کمک به سمت داخل ماشین رفت همین که نشست تهیونگ رو دید که جونی نداشت دستش رو گرفت و سعی داشت با دادن انید به خودش آروم بشه ولی مگه میشد؟
ات:چرا اینجوری شد؟
مرده:به ما زنگ زدن و گفتن همسایشون آب حموم بازه و اونا هرچقدر در میزنن باز نمیشه گفتن شاید اتفاقی افتاده ما رفتیم و متوجه شدیم سکته قلبی کرده
ات حتی دیگه خودشم حس نمیکرد مرد قویش مردی که همه چیزش بود الان به خاطر مسخره بازی بچگونه خودش سکته کرده بود؟
باورش نمیشد
در همین حین گوشیش زنگ خورد
ات:بله
نامی:حالش خوبه؟
ات:نامیی اون به خاطر بچه بازی من سکته کرده نامی سکته قلبی کرده باورت میشه کیم تهیونگ سکته کرده کیم تهیونگ قوی سکته کرده نانی بگو حالش خوب میشه
نام:آروم باش ات آروم باش ما پشت سرتونین داریم میآییم بیمارستان لطفا تحمل کن اون خوب میشه مارو تنها نمیزاره مطمئنم
☆۳ ساعت بعد☆
تهیونگ هنوز داخل اتاق بود و همه نگران بودن
همینطور جیمین با آبمیوه اومد
جیمین:بگیر ات نمیخوای تهیونگ بفهمه حالت اینطوریه؟
ات:متوجه میشی که اون پسر داره اونتو جون میده تو به من آبمیوه میدی؟
داشتن حرف میزدن که یهو یه پرستار اومد
ات:خانم حالش خوبه؟
پرستار:لطفا برید کنار شرایط پایدار نیست
ات:یعنی یعنی چی؟
چند ساعت گذشته بود و تهیونگ توی بخش بود ات هم چون بیقراری میکرد با پارتی بازی کنارش خواب بود
☆ته ویو☆
اینجا کجاست؟ بیمارستان؟
تنها چیزی که یادم میاد این بود ته زخمی کردم خودمو بعد مست کردم و بعد رفتم حموم ولی؟اینجا چیکار میکنم؟
این کیه رو دستم؟ات؟واقعا اته؟
همونطور که تهیونگ داشت فکر میکرد ات هم با ناله های ریزی خواب میدید
ته:هی هی ات بیدار شو بیدار شو عزیزم
ات:ته...تهیونگگگ
همونطور که بیدار شده بود تهیونگ رو سفت بغل کرده بود
ات:حالت خوبه؟من واقعا عذر میخوام واقعا میگم میدونستم نباید اینطوری بشه تو نباید اینکارو میکردی
ته:چه خوابی دیدی؟
ات:مهم نیست میدونستی سکته قلبی کرده بودی؟
ته:سکته؟واقعا؟
همون لحظه پرستار اومد
پرستار:خانم لطفا برید بیرون باید سرمش رو عوض کنم
ات هم بدون سر و صدا رفت بیرون
پارتی اخرهه🤧
Part²⁷
مردم رو کنار میزد نمیدونست چرا ولی نگرانش شده بود اون دختری بود که دلش حتی برای زندانی ها هم میسوخت که این طبیعی بود البته از نظر خودش ولی الان نفسش به شمارش افتاده بود و پاهاش کمکم جونی برای تکون خوردن نداشت و نمیتونست جایی رو به درستی ببینه احساس خفگی میکرد و دلش میخواست همونجا نثل بچه ها بشینه و گریه کنه
☆ات ویو☆
نزدیک که رفتم و آمبولانس رو دیدم پاهاش سست شد و روی زمین افتادم همون لحظه دوستای تهیونگ رو دیدم که داشتن به سمتم میومدن
ات:جی....جیهوپ بگو بگو حالش خوبه و اونا اشتباه اومدن
جیهوپ:ات بلند شو
ات:جیهوپ چیزیش که نشده
همون لحظه برانکارد با بدن زخمی تهیونگ بیرون اومد
ات همونطور که داشت اشک میریخت به سمتش دوید
ات:آقا....آقا من...من همراهشم آره من همراشم
مرده:بفرمایید داخل
ات با کمک به سمت داخل ماشین رفت همین که نشست تهیونگ رو دید که جونی نداشت دستش رو گرفت و سعی داشت با دادن انید به خودش آروم بشه ولی مگه میشد؟
ات:چرا اینجوری شد؟
مرده:به ما زنگ زدن و گفتن همسایشون آب حموم بازه و اونا هرچقدر در میزنن باز نمیشه گفتن شاید اتفاقی افتاده ما رفتیم و متوجه شدیم سکته قلبی کرده
ات حتی دیگه خودشم حس نمیکرد مرد قویش مردی که همه چیزش بود الان به خاطر مسخره بازی بچگونه خودش سکته کرده بود؟
باورش نمیشد
در همین حین گوشیش زنگ خورد
ات:بله
نامی:حالش خوبه؟
ات:نامیی اون به خاطر بچه بازی من سکته کرده نامی سکته قلبی کرده باورت میشه کیم تهیونگ سکته کرده کیم تهیونگ قوی سکته کرده نانی بگو حالش خوب میشه
نام:آروم باش ات آروم باش ما پشت سرتونین داریم میآییم بیمارستان لطفا تحمل کن اون خوب میشه مارو تنها نمیزاره مطمئنم
☆۳ ساعت بعد☆
تهیونگ هنوز داخل اتاق بود و همه نگران بودن
همینطور جیمین با آبمیوه اومد
جیمین:بگیر ات نمیخوای تهیونگ بفهمه حالت اینطوریه؟
ات:متوجه میشی که اون پسر داره اونتو جون میده تو به من آبمیوه میدی؟
داشتن حرف میزدن که یهو یه پرستار اومد
ات:خانم حالش خوبه؟
پرستار:لطفا برید کنار شرایط پایدار نیست
ات:یعنی یعنی چی؟
چند ساعت گذشته بود و تهیونگ توی بخش بود ات هم چون بیقراری میکرد با پارتی بازی کنارش خواب بود
☆ته ویو☆
اینجا کجاست؟ بیمارستان؟
تنها چیزی که یادم میاد این بود ته زخمی کردم خودمو بعد مست کردم و بعد رفتم حموم ولی؟اینجا چیکار میکنم؟
این کیه رو دستم؟ات؟واقعا اته؟
همونطور که تهیونگ داشت فکر میکرد ات هم با ناله های ریزی خواب میدید
ته:هی هی ات بیدار شو بیدار شو عزیزم
ات:ته...تهیونگگگ
همونطور که بیدار شده بود تهیونگ رو سفت بغل کرده بود
ات:حالت خوبه؟من واقعا عذر میخوام واقعا میگم میدونستم نباید اینطوری بشه تو نباید اینکارو میکردی
ته:چه خوابی دیدی؟
ات:مهم نیست میدونستی سکته قلبی کرده بودی؟
ته:سکته؟واقعا؟
همون لحظه پرستار اومد
پرستار:خانم لطفا برید بیرون باید سرمش رو عوض کنم
ات هم بدون سر و صدا رفت بیرون
پارتی اخرهه🤧
۵.۰k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.