?This or that
This or that
Part²⁸
نام:حالش خوبه؟
ات:آره بهتره
جین:بهتره بری خونه و استراحت کنی ما حواسمون هست
ات:ن...نه
شوگا:تو حتی درست نمیتونی صحبت کنی بیا بریم من میرسونم
ات:چ...چی نه
شوگا همون لحظه دست ات رو کشید و رفتن
☆چند روز بعد☆
تهیونگ محض اطمینان توی بیمارستان مونده بود ولی از اونروز که ات رفت خونشون کسی ازش خبر نداشت
در واقع اون توی خونه خودشو حبس کرده بود خیلی ذهنش مشغول بود اون خیلی دلش میخواست زندگیش مثل یونا و الکس آروم باشه دلش میخواست برگرده پیش تهیونگ ولی اگه اون دیگه نپذیرتش؟اگر تهیوگگ با یکی دیگه رفته بود تو رابطه همونطور که توی فکر بود زنگ خونه به صدا اومد
ته:سلام ات
ات:اوه تهیونگ بیا داخل
ته:ممنون
خب اومدم باهات راجب برگشتم حرف بزنم تو واقعا دیدی من چطور داغون شدم هنوز نمیپذیری؟
ات:تهیونگ توی این چند روز خیلی بهش فکر کردم قبول میکنم ولی ولی یه شرط دارم
ته:چیه؟
ات:خبب من میخوام اوایل به هیچ کس نگیم چون شاید نظرم عوض شد
خته:باشه حالا میخوای بگی اونروز چه خوابی دیدی؟
ات:خب خب خواب دیدم تو تو زبونم لال مردی
ته:(خنده)من الان اینجام
ات:ردرسته ولی الان باید وسایلم جمع کنم بیام پیش تو؟
ته:خودت دوست داری؟من مشکلی ندارم
ات:باشه بریم وسایلم نه نه برم وسایلم جمع کنم
ته:چرا نریم فقط تو بری؟
اوندو شب باهم رفتن بیرون و شام خوردن و بعد یهو هوا سرد شد
ات:ووییی هوا سرده بیا برگردیم
ته:بیا و بعد کتشو انداخت رو ات(جنتلمن🤧)
ته:الان میام یه لحظه وایسا
و با لبو برگشت
ات:واو مرسی راستی تو هنوز همون شغل سابق داری؟
ته:اوهوم ولی خب الان جاسوسی بیعنی در واقع فقط تو میدونی کارم اینطوریه که با پلیس همکاری میکنم و خب و به صورت نفوذی وارد جمعشون میشم و اطلاعات میدم
ات:آهان خوبی خب اون مافیا خشن دیگه نیستی.
ته:درسه (لبخند)
☆چند سال بعد☆
ات:تهته خرسیییی
ته:کوفتتت چیشده
ات:اینو ببین
ته:چیو وایسا این این مثبته واقعا؟ات واقعا منو که پرنک نمیکنی؟ات مرسی ات واقعا ممنونم
ات:(لبخند)
شب تهیونگ همه رو دعوت کرد تا به همه خبر پدر شدنش رو بده
ته:ات عشق بابا مشکلی نداره شب مهمون بیاد مامانش هم غذا درست کنه؟
ات:ایششش از همین ماه اول عشق باباش شد اونوقت صد سال سیاه به من نمیگه عشقم
ته:باشه بابا ببخشید
اصلا تا شب وقت هست میای بریم دور بزنیم
ات:باشه بریم
تهوایسا ولش کن بیا بریم چکاپ
ات:چکاپ چی؟این بچه الان اندازه نخوده
ته:درست میگی
بچه ها رئیسی رو دیدین اوف شده؟
Part²⁸
نام:حالش خوبه؟
ات:آره بهتره
جین:بهتره بری خونه و استراحت کنی ما حواسمون هست
ات:ن...نه
شوگا:تو حتی درست نمیتونی صحبت کنی بیا بریم من میرسونم
ات:چ...چی نه
شوگا همون لحظه دست ات رو کشید و رفتن
☆چند روز بعد☆
تهیونگ محض اطمینان توی بیمارستان مونده بود ولی از اونروز که ات رفت خونشون کسی ازش خبر نداشت
در واقع اون توی خونه خودشو حبس کرده بود خیلی ذهنش مشغول بود اون خیلی دلش میخواست زندگیش مثل یونا و الکس آروم باشه دلش میخواست برگرده پیش تهیونگ ولی اگه اون دیگه نپذیرتش؟اگر تهیوگگ با یکی دیگه رفته بود تو رابطه همونطور که توی فکر بود زنگ خونه به صدا اومد
ته:سلام ات
ات:اوه تهیونگ بیا داخل
ته:ممنون
خب اومدم باهات راجب برگشتم حرف بزنم تو واقعا دیدی من چطور داغون شدم هنوز نمیپذیری؟
ات:تهیونگ توی این چند روز خیلی بهش فکر کردم قبول میکنم ولی ولی یه شرط دارم
ته:چیه؟
ات:خبب من میخوام اوایل به هیچ کس نگیم چون شاید نظرم عوض شد
خته:باشه حالا میخوای بگی اونروز چه خوابی دیدی؟
ات:خب خب خواب دیدم تو تو زبونم لال مردی
ته:(خنده)من الان اینجام
ات:ردرسته ولی الان باید وسایلم جمع کنم بیام پیش تو؟
ته:خودت دوست داری؟من مشکلی ندارم
ات:باشه بریم وسایلم نه نه برم وسایلم جمع کنم
ته:چرا نریم فقط تو بری؟
اوندو شب باهم رفتن بیرون و شام خوردن و بعد یهو هوا سرد شد
ات:ووییی هوا سرده بیا برگردیم
ته:بیا و بعد کتشو انداخت رو ات(جنتلمن🤧)
ته:الان میام یه لحظه وایسا
و با لبو برگشت
ات:واو مرسی راستی تو هنوز همون شغل سابق داری؟
ته:اوهوم ولی خب الان جاسوسی بیعنی در واقع فقط تو میدونی کارم اینطوریه که با پلیس همکاری میکنم و خب و به صورت نفوذی وارد جمعشون میشم و اطلاعات میدم
ات:آهان خوبی خب اون مافیا خشن دیگه نیستی.
ته:درسه (لبخند)
☆چند سال بعد☆
ات:تهته خرسیییی
ته:کوفتتت چیشده
ات:اینو ببین
ته:چیو وایسا این این مثبته واقعا؟ات واقعا منو که پرنک نمیکنی؟ات مرسی ات واقعا ممنونم
ات:(لبخند)
شب تهیونگ همه رو دعوت کرد تا به همه خبر پدر شدنش رو بده
ته:ات عشق بابا مشکلی نداره شب مهمون بیاد مامانش هم غذا درست کنه؟
ات:ایششش از همین ماه اول عشق باباش شد اونوقت صد سال سیاه به من نمیگه عشقم
ته:باشه بابا ببخشید
اصلا تا شب وقت هست میای بریم دور بزنیم
ات:باشه بریم
تهوایسا ولش کن بیا بریم چکاپ
ات:چکاپ چی؟این بچه الان اندازه نخوده
ته:درست میگی
بچه ها رئیسی رو دیدین اوف شده؟
۵.۲k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.