p18
p18
_عاشقتم فرشته کوچولوم
+منم همین طور
_وایی خوشحالم که بلاخره توام دوسم داری
+واقعا ؟
_ارهههه خیلییییی
+خیل خب حالا بیا بریم بانی
_راستی...توام میخوای عصر باهامون بیای شرکت اون یارو ؟
+نمیدونم اگه بابات بزاره میام
_اون که حرفی نمیزنه مطمئن باش...در ضمن از اون جایی که داریم میریم برا قرارداد صلح خطری هم برات نداره
+خیلی هم عالی فقط یه چیزی..
_چی
+من نمیدونم لباس چی بپوشم
_من کمکت میکنم عزیزم
+مرسیییی... پس بیا بریم
_چشم
( رفتن اتاق ات تا یه لباس انتخاب کنن)
_خب خب بزار ببینم..عامم.. ترجیحاً لباس خیلی باز مناسب این جور جاها نیس
+اره خودمم لباس باز دوس ندارم
_( داشت همین طور کمد رو میگشت) ایناهاش همین عالیه
+راس میگی این قشنگه
_درسته بنظرم بهت میاد
+به من همه چی میاد جناب کوک ( به شوخی گفت)
_بعله زن منی دیگع
+اولالا
_ای بلا
( خب دیگه همین طور داشتن باهم حرف میزدن و از اونجایی که حرفای زن و شوهری به ما مربوط نیس ننوشتم براتون 🤣🤣🤣)
فلش بک به عصر
_اتتت اماده ای ؟
+نه هنوز ولی الان آماده میشم
_زود باش دیگه
+مگه خودت آماده ای ؟
_نه
+پس چی میگی ( خنده)
_هیچی ( اینم خنده)
+اوکی از اتاق برو بیرون میخوام لباس عوض کنم
_کمک میخوای ؟ ( شیطون نگاش کرد)
+نه نمیخوام برو
_بزار همراهیت کنم دیگههه
+کوککککک
_غلط کردم
( از اتاق فرار کرد)
ویو ات
پاشدم و لباسی که کوک واسم انتخاب کرده بود رو پوشیدم...به کت سیاه که از زیرش هم یه بلوز سیاه داشت... یه عطر با رایحه تلخ زدم و کفشای پاشنه بلندمم پام کردم ...ایجانننن چه جیگری شدم من ( باشه حالا نمیخواد انقد به خودت بنازی برو پایین اون بدبختا منتظرتن 😂😂)
رفتم پارکینگ
+سلام ببخشید منتظر گذاشتمتون
*نه بابا ما هم الان اومدیم
_اوفف ات چقد خوشگل کردی خودتو
+خوشگل بودم
_اون که صد در صد
*بچها بعدا هم میتونید لاو بترکونید الان دیرمون شده
_باشه
+چشم ببخشید
(و همه سوار ماشین شدن و راه افتادن به سمت اونجا)
..........
_عاشقتم فرشته کوچولوم
+منم همین طور
_وایی خوشحالم که بلاخره توام دوسم داری
+واقعا ؟
_ارهههه خیلییییی
+خیل خب حالا بیا بریم بانی
_راستی...توام میخوای عصر باهامون بیای شرکت اون یارو ؟
+نمیدونم اگه بابات بزاره میام
_اون که حرفی نمیزنه مطمئن باش...در ضمن از اون جایی که داریم میریم برا قرارداد صلح خطری هم برات نداره
+خیلی هم عالی فقط یه چیزی..
_چی
+من نمیدونم لباس چی بپوشم
_من کمکت میکنم عزیزم
+مرسیییی... پس بیا بریم
_چشم
( رفتن اتاق ات تا یه لباس انتخاب کنن)
_خب خب بزار ببینم..عامم.. ترجیحاً لباس خیلی باز مناسب این جور جاها نیس
+اره خودمم لباس باز دوس ندارم
_( داشت همین طور کمد رو میگشت) ایناهاش همین عالیه
+راس میگی این قشنگه
_درسته بنظرم بهت میاد
+به من همه چی میاد جناب کوک ( به شوخی گفت)
_بعله زن منی دیگع
+اولالا
_ای بلا
( خب دیگه همین طور داشتن باهم حرف میزدن و از اونجایی که حرفای زن و شوهری به ما مربوط نیس ننوشتم براتون 🤣🤣🤣)
فلش بک به عصر
_اتتت اماده ای ؟
+نه هنوز ولی الان آماده میشم
_زود باش دیگه
+مگه خودت آماده ای ؟
_نه
+پس چی میگی ( خنده)
_هیچی ( اینم خنده)
+اوکی از اتاق برو بیرون میخوام لباس عوض کنم
_کمک میخوای ؟ ( شیطون نگاش کرد)
+نه نمیخوام برو
_بزار همراهیت کنم دیگههه
+کوککککک
_غلط کردم
( از اتاق فرار کرد)
ویو ات
پاشدم و لباسی که کوک واسم انتخاب کرده بود رو پوشیدم...به کت سیاه که از زیرش هم یه بلوز سیاه داشت... یه عطر با رایحه تلخ زدم و کفشای پاشنه بلندمم پام کردم ...ایجانننن چه جیگری شدم من ( باشه حالا نمیخواد انقد به خودت بنازی برو پایین اون بدبختا منتظرتن 😂😂)
رفتم پارکینگ
+سلام ببخشید منتظر گذاشتمتون
*نه بابا ما هم الان اومدیم
_اوفف ات چقد خوشگل کردی خودتو
+خوشگل بودم
_اون که صد در صد
*بچها بعدا هم میتونید لاو بترکونید الان دیرمون شده
_باشه
+چشم ببخشید
(و همه سوار ماشین شدن و راه افتادن به سمت اونجا)
..........
۴.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.