"چند پارتی"
"چند پارتی"
وقتی حامله ای ولی دخترت....🎍✨پارت اول:///
این سوک{بانوازش دست گرمی روی شکمم چشمام رو باز کردم و به آروم به طرف جیهوپ چرخیدم...با دیدن لب های خندونش لبخندی زدم و نرم گونش رو بوسیدم...صبح بخیر آقا سنجابهِ*لبخند کیوت*
جیهوپ{صبح تو هم عروسکم...بلند شو بریم صبحونه بخوریم دخترم گشنشه.
این سوک{نچ نچ نچ هنوز نیومده شوهرم رو دزدید.
جیهوپ{حسود کوچولو*با انگشت زد نوک بینیش*
این سوک{با کمک جیهو از روی تخت بلند شدم و بعد از انجام کار های شخصی رفتم پایین که با صورت اخموعه دایون رو به رو شدم... چیزی شده دخترم؟
دایون{نخیر اگر چیزی شده باشه به کسی مربوط نیست*سرد*
این سوک{با اینکه خیلی ناراحت شدم اما چیزی نگفتم...لبخندی زدم و پیشونیش رو بوسیدم...بریم صبحونه بخوریم؟...تا اومد اعتراض کنه دستاش رو تو دستام گرفتم...میدونم دوست نداری ولی میشه ایندفعه رو بخاطر من بیای بخوری؟ *مظلوم*
دایون{هوفففف باشه...بریم.
*15 دقیقه بعد*
این سوک{با گذاشتم سومین لقمه تو دهنم درد شدیدی رو تو پهلوم حس کردم...ناله کوچیکی کردم و روی دستم خم شدم.
جیهوپ{با شنیدن صدای ناله این سوک دست از خوردن برداشتم و سرم رو بالا آوردم...با دیدنش سریع به سمتش رفتم و همونطور که باهاش حرف میزدم پهلوش رو هم ماساژ می دادم...هیس آروم باش عزیزم آروم باش تموم شد خانومم...دایون یه لیوان آب برای مامانت بیار*نگران*
دایون{به من چه...همونی که باعث و بانی همه ی این بلا هست و باعث وجود یه موجود اضافه تو این خونس همونم برای خانومش آب ببره*ریلکس*
جیهوپ{اومد از آشپزخونه بره بیرون که عصبی به سمتش رفتم و مچ دستش رو گرفتم...جانگ دایون ما قبلا در این باره باهم بحث کرده بودیم و منم بهت گفتم که دست از این حسود بازی هات بردار مگه نه*عصبی*
دایون{هه حسودی؟...تو به این من خواهر و بردار نمیخوام میگی حسودی؟...تو و زنت که میدونستین من از بچه ها بیزارم پس چرا مامان حامله شد...هااان؟*پوزخند و داد*
جیهوپ{اومدم جوابش رو بدم که یهو.....
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
انیو امیدوارم منو بابت نبود این دو روزم ببخشید چون امتحان دارم نمیتونستم زیاد بیام :///
وقتی حامله ای ولی دخترت....🎍✨پارت اول:///
این سوک{بانوازش دست گرمی روی شکمم چشمام رو باز کردم و به آروم به طرف جیهوپ چرخیدم...با دیدن لب های خندونش لبخندی زدم و نرم گونش رو بوسیدم...صبح بخیر آقا سنجابهِ*لبخند کیوت*
جیهوپ{صبح تو هم عروسکم...بلند شو بریم صبحونه بخوریم دخترم گشنشه.
این سوک{نچ نچ نچ هنوز نیومده شوهرم رو دزدید.
جیهوپ{حسود کوچولو*با انگشت زد نوک بینیش*
این سوک{با کمک جیهو از روی تخت بلند شدم و بعد از انجام کار های شخصی رفتم پایین که با صورت اخموعه دایون رو به رو شدم... چیزی شده دخترم؟
دایون{نخیر اگر چیزی شده باشه به کسی مربوط نیست*سرد*
این سوک{با اینکه خیلی ناراحت شدم اما چیزی نگفتم...لبخندی زدم و پیشونیش رو بوسیدم...بریم صبحونه بخوریم؟...تا اومد اعتراض کنه دستاش رو تو دستام گرفتم...میدونم دوست نداری ولی میشه ایندفعه رو بخاطر من بیای بخوری؟ *مظلوم*
دایون{هوفففف باشه...بریم.
*15 دقیقه بعد*
این سوک{با گذاشتم سومین لقمه تو دهنم درد شدیدی رو تو پهلوم حس کردم...ناله کوچیکی کردم و روی دستم خم شدم.
جیهوپ{با شنیدن صدای ناله این سوک دست از خوردن برداشتم و سرم رو بالا آوردم...با دیدنش سریع به سمتش رفتم و همونطور که باهاش حرف میزدم پهلوش رو هم ماساژ می دادم...هیس آروم باش عزیزم آروم باش تموم شد خانومم...دایون یه لیوان آب برای مامانت بیار*نگران*
دایون{به من چه...همونی که باعث و بانی همه ی این بلا هست و باعث وجود یه موجود اضافه تو این خونس همونم برای خانومش آب ببره*ریلکس*
جیهوپ{اومد از آشپزخونه بره بیرون که عصبی به سمتش رفتم و مچ دستش رو گرفتم...جانگ دایون ما قبلا در این باره باهم بحث کرده بودیم و منم بهت گفتم که دست از این حسود بازی هات بردار مگه نه*عصبی*
دایون{هه حسودی؟...تو به این من خواهر و بردار نمیخوام میگی حسودی؟...تو و زنت که میدونستین من از بچه ها بیزارم پس چرا مامان حامله شد...هااان؟*پوزخند و داد*
جیهوپ{اومدم جوابش رو بدم که یهو.....
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
انیو امیدوارم منو بابت نبود این دو روزم ببخشید چون امتحان دارم نمیتونستم زیاد بیام :///
۵۶.۳k
۱۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.