"چند پارتی"
"چند پارتی"
وقتی حامله ای ولی دخترت...🎍✨پارت اخر:////
این سوک{با صدای بچه گونه و کیوت هایون چشمام رو باز کردم...با دیدن چشمای اشکیش نگران اومدم بلند شم که حلقه دست جیهوپ دور شکمم تنگ شد...جیهوپااا ولم کن*اروم*
جیهوپ{اومم نمیخوام مال خودمی*خواب الود*
این سوک{آخ ولم کن بچم از دست رفت...بزور خودم رو از حصار دستاش کشیدم بیرون و هایون رو بغل کردم...دختر قشنگم چرا گریه میکنه؟
هایون{اومااا*بغض صگی*
این سوک{دستای کوچولوش رو گذاشت رو سینم و سعی داشت تیشرتم رو بکشه پایین...خنده ریزی کردم و سینم رو گذاشتم تو دهنش...داشتم با لبخند به هول هولکی خوردنش نگاه می کردم که با صدای تخت نگاهی به جیهوپ انداختم...پوکر روی تخت نشسته بود و به من نگاه می کرد...ااا هوپی چرا نخوابیدی؟.
جیهوپ{بخاطر این کوتوله از بغلم اومدی بیرون؟*مظلوم*
این سوک{هوپی بچه گشنش بود نمیتونستم که بهش شیر ندم.
جیهوپ{چطور وقتی من میخوام بخورم میگی نه ولی وقتی اون میخواد بهش میدی من نمیفهمم مگ...با برخورد لبای این سوک با لبام دستم رو دور کمر باریکش حلقه کردم.
این سوک{بوسه ی کوچیکی روی لباش زدم و ازش جدا شدم...اینقدر حسودی نکن... درضمن صدات رو بیار پایین الان دوتاشون رو بیدار میکنی.
جیهوپ{بعد از این حرفش بلند شدم و هایون رو روی تخت خوابوند... بوسه ی کوچیکی رو بینیش زد و اومد رو تخت و خودش رو تو بغلم جا کرد سرم رو توی موهاش فرو کردم و بوسه های ریزی روشون زدم... عاشقتم مامان کوچولو:)))))
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
وقتی حامله ای ولی دخترت...🎍✨پارت اخر:////
این سوک{با صدای بچه گونه و کیوت هایون چشمام رو باز کردم...با دیدن چشمای اشکیش نگران اومدم بلند شم که حلقه دست جیهوپ دور شکمم تنگ شد...جیهوپااا ولم کن*اروم*
جیهوپ{اومم نمیخوام مال خودمی*خواب الود*
این سوک{آخ ولم کن بچم از دست رفت...بزور خودم رو از حصار دستاش کشیدم بیرون و هایون رو بغل کردم...دختر قشنگم چرا گریه میکنه؟
هایون{اومااا*بغض صگی*
این سوک{دستای کوچولوش رو گذاشت رو سینم و سعی داشت تیشرتم رو بکشه پایین...خنده ریزی کردم و سینم رو گذاشتم تو دهنش...داشتم با لبخند به هول هولکی خوردنش نگاه می کردم که با صدای تخت نگاهی به جیهوپ انداختم...پوکر روی تخت نشسته بود و به من نگاه می کرد...ااا هوپی چرا نخوابیدی؟.
جیهوپ{بخاطر این کوتوله از بغلم اومدی بیرون؟*مظلوم*
این سوک{هوپی بچه گشنش بود نمیتونستم که بهش شیر ندم.
جیهوپ{چطور وقتی من میخوام بخورم میگی نه ولی وقتی اون میخواد بهش میدی من نمیفهمم مگ...با برخورد لبای این سوک با لبام دستم رو دور کمر باریکش حلقه کردم.
این سوک{بوسه ی کوچیکی روی لباش زدم و ازش جدا شدم...اینقدر حسودی نکن... درضمن صدات رو بیار پایین الان دوتاشون رو بیدار میکنی.
جیهوپ{بعد از این حرفش بلند شدم و هایون رو روی تخت خوابوند... بوسه ی کوچیکی رو بینیش زد و اومد رو تخت و خودش رو تو بغلم جا کرد سرم رو توی موهاش فرو کردم و بوسه های ریزی روشون زدم... عاشقتم مامان کوچولو:)))))
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
۴۹.۴k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.