"چند پارتی"
"چند پارتی"
وقتی حامله ای ولی دخترت....🎍✨پارت دوم:////
با صدای افتادن چیزی به سمت این سوک برگشتم...با دیدن این سوک که بیهوش رو زمین افتاده دست دایون رو ول کردم و به طرف این سوک رفتم...براید استایل بغلش کردم...دایون لباساتو عوض کن باید بریم بیمارستان*داد و نگران*...بعد از اینکه لباساش رو عوض کردم به سمت بیمارستان رفتیم.
*25 دقیقه بعد*
جیهوپ{کلافه پوفی کشیدم و مشت نسبتا آرومی به دیوار زدم...با شنیدن صدای در سرم رو برگردوندم و با دیدن دکتر به سمتش دویدم.
دایون{آقای دکتر حال مادرم چطوره؟
دکتر{خداروشکر خطر رفع شده سرمش که تموم شد مرخصه.
جیهوپ{میتونم ببینمش؟
دکتر{بله البته.
جیهوپ{بعد از اینکه از دکتر تشکر کردم وارد اتاق شدم...با دیدن این سوک که مثل بچه ها رو تخت خوابیده بود لبخند ریزی زدم و سیبک گلوش رو بوسیدم که چشماش رو باز کرد...حالت خوبه عزیزم؟
این سوک{اوهوم.
جیهوپ{باید بیشتر مواظب خودت و فرشته کوچولوم باشی.
این سوک{چشم بابایی*خنده*...راستی هوسوکااا دایون کوش؟
جیهوپ{اومدم جوابش رو بدم که در اتاق باز شد و دایون با صورت بغض کرده اومد تو و خودش رو انداخت تو بغل این سوک...که این کارش مصادف شد با شکستن بغضش.
دایون{اومااا ببخشید من هق نمیخواستم اینطوری بشه هق*گریه*
این سوک{اشکالی نداره عزیز دلم ناراحت نباش*لبخند*
دایون{خیلی دوست دارم اوماا*لبخند کیوت*
*2 سال بعد*
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دوست عزیز میشه بگی چرا گزارش میکنی؟ شما اگر حرفی داری یا فیک من ناقصه بیا دایرکت بگو فیک های من چیز بدی ندارن که گزارش میکنید لطفا گزارش نکنید
وقتی حامله ای ولی دخترت....🎍✨پارت دوم:////
با صدای افتادن چیزی به سمت این سوک برگشتم...با دیدن این سوک که بیهوش رو زمین افتاده دست دایون رو ول کردم و به طرف این سوک رفتم...براید استایل بغلش کردم...دایون لباساتو عوض کن باید بریم بیمارستان*داد و نگران*...بعد از اینکه لباساش رو عوض کردم به سمت بیمارستان رفتیم.
*25 دقیقه بعد*
جیهوپ{کلافه پوفی کشیدم و مشت نسبتا آرومی به دیوار زدم...با شنیدن صدای در سرم رو برگردوندم و با دیدن دکتر به سمتش دویدم.
دایون{آقای دکتر حال مادرم چطوره؟
دکتر{خداروشکر خطر رفع شده سرمش که تموم شد مرخصه.
جیهوپ{میتونم ببینمش؟
دکتر{بله البته.
جیهوپ{بعد از اینکه از دکتر تشکر کردم وارد اتاق شدم...با دیدن این سوک که مثل بچه ها رو تخت خوابیده بود لبخند ریزی زدم و سیبک گلوش رو بوسیدم که چشماش رو باز کرد...حالت خوبه عزیزم؟
این سوک{اوهوم.
جیهوپ{باید بیشتر مواظب خودت و فرشته کوچولوم باشی.
این سوک{چشم بابایی*خنده*...راستی هوسوکااا دایون کوش؟
جیهوپ{اومدم جوابش رو بدم که در اتاق باز شد و دایون با صورت بغض کرده اومد تو و خودش رو انداخت تو بغل این سوک...که این کارش مصادف شد با شکستن بغضش.
دایون{اومااا ببخشید من هق نمیخواستم اینطوری بشه هق*گریه*
این سوک{اشکالی نداره عزیز دلم ناراحت نباش*لبخند*
دایون{خیلی دوست دارم اوماا*لبخند کیوت*
*2 سال بعد*
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دوست عزیز میشه بگی چرا گزارش میکنی؟ شما اگر حرفی داری یا فیک من ناقصه بیا دایرکت بگو فیک های من چیز بدی ندارن که گزارش میکنید لطفا گزارش نکنید
۴۱.۵k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.