my dumb cousin " pt ⁹ "
پـسرعـمـوی خـنگـ مـنـ!🐛🔫
پـارتـ نـهـمـ(:
"تق تق"
کوک:بیا..تو
"رفتم داخل که دیدم لخت(شلوار داره🗿)روی تخت نشسته وداشت بالش و فشار میداد"
ا.ت:چی شده جئون...حالت بده؟نکنه نیاز داری؟(نیشخند)
کوک:نکنه کار..تو بوده؟!
ا.ت:فک کردی کاری که کرده بودی رو بی جواب میزارم...
کوک:آیشش..ا.ت..من..تورو آخرش میکشم(داد)
ا.ت:یاااا یواش تر...
کوک:دیگ نمیتونم..(آروم)
ا.ت:هن؟
"جونگکوک از روی تخت بلند شد و به سمت در رفت
در و قفل کرد و به من نگاه کرد"
ا.ت:چ..چرا درو قفل میکنی؟
کوک:برای اینکه کسی مزاحممون نشه(نیشخند)
ا.ت:چ..چی...چی داری میگی منظورت چیه؟(کمی بلند)
کوک:که پودر تحـ*ریک کنـ.نده میریزی تو آبم..
"با هر قدمش یه حرفی میزد"
کوک:و تازه از عمد لباس بازم میپوشی...
میدونستی خیلی خنگی؟
"بهم یه نیم خیز نگاه کرد و ادامه داد":
خودت خودتو داری دو دستی میندازی تو آتیش
ولی خب...منم دیگه نمیتونم تحمل کنم
ا.ت:پسرعموی عزیزمم...(بغض)😔🔫
کوک:آخی..چی شد کوچولو؟!گریه نکن دیگه انتقامتو گرفتی..الان باید خوشحال باشی
ولی خب...دیگه کاری نمیشه کرد..چون نقشهت زیادی مسخره بود ههه
"آروم آروم بهم نزدیک شد
منم با هر قدم اون میرفتم عقب که افتادم رو تخت..
و اونم روم خیـ.مه زد؛
جوری که میتونستم نفس های داغشو حس کنم...
•پیام های بازرگانی•
قاسم کتلت وارد میشود..آیا نمیتونید کتلت درست کنید؟مشکلی نیس چون من هم نمیتوانم
_________________________________
حیح..حمایت کنین پیشیا🐈💗
_________________________________
𝐅𝐨𝐥𝐥𝐨𝐰 𝐦𝐞:@_takook3x_
𝐥𝐢𝐤𝐞 𝐜𝐨𝐦𝐦𝐞𝐧𝐭 𝐬𝐡𝐚𝐫𝐞
#bts #takook #fake
#رمان #فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
#kook #taehyung #jungkook
پـارتـ نـهـمـ(:
"تق تق"
کوک:بیا..تو
"رفتم داخل که دیدم لخت(شلوار داره🗿)روی تخت نشسته وداشت بالش و فشار میداد"
ا.ت:چی شده جئون...حالت بده؟نکنه نیاز داری؟(نیشخند)
کوک:نکنه کار..تو بوده؟!
ا.ت:فک کردی کاری که کرده بودی رو بی جواب میزارم...
کوک:آیشش..ا.ت..من..تورو آخرش میکشم(داد)
ا.ت:یاااا یواش تر...
کوک:دیگ نمیتونم..(آروم)
ا.ت:هن؟
"جونگکوک از روی تخت بلند شد و به سمت در رفت
در و قفل کرد و به من نگاه کرد"
ا.ت:چ..چرا درو قفل میکنی؟
کوک:برای اینکه کسی مزاحممون نشه(نیشخند)
ا.ت:چ..چی...چی داری میگی منظورت چیه؟(کمی بلند)
کوک:که پودر تحـ*ریک کنـ.نده میریزی تو آبم..
"با هر قدمش یه حرفی میزد"
کوک:و تازه از عمد لباس بازم میپوشی...
میدونستی خیلی خنگی؟
"بهم یه نیم خیز نگاه کرد و ادامه داد":
خودت خودتو داری دو دستی میندازی تو آتیش
ولی خب...منم دیگه نمیتونم تحمل کنم
ا.ت:پسرعموی عزیزمم...(بغض)😔🔫
کوک:آخی..چی شد کوچولو؟!گریه نکن دیگه انتقامتو گرفتی..الان باید خوشحال باشی
ولی خب...دیگه کاری نمیشه کرد..چون نقشهت زیادی مسخره بود ههه
"آروم آروم بهم نزدیک شد
منم با هر قدم اون میرفتم عقب که افتادم رو تخت..
و اونم روم خیـ.مه زد؛
جوری که میتونستم نفس های داغشو حس کنم...
•پیام های بازرگانی•
قاسم کتلت وارد میشود..آیا نمیتونید کتلت درست کنید؟مشکلی نیس چون من هم نمیتوانم
_________________________________
حیح..حمایت کنین پیشیا🐈💗
_________________________________
𝐅𝐨𝐥𝐥𝐨𝐰 𝐦𝐞:@_takook3x_
𝐥𝐢𝐤𝐞 𝐜𝐨𝐦𝐦𝐞𝐧𝐭 𝐬𝐡𝐚𝐫𝐞
#bts #takook #fake
#رمان #فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
#kook #taehyung #jungkook
۵.۶k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.