part74:
part74:
دو هفته بعد:
تارا-تو جایگاه متهم نشسته بودم
همه چشا روی من بود
صدای شلوغی اذیتم میکرد
دلم میخواست داد بزنم
برتا و عرفان اومدن تو
عرفان میخواست بیاد سمتم که
برتا چندتا از پلیس ها نزاشتن
تو این دوهفته ملاقات ممنونع بودم فقط برتا میتونست
ببینتتم
خیلی استرس داشتم
مامان بابم از این موضوع خبر نداشتن
یعنی تو این مد دوبار فقطباهام تماس گرفتن
انگار براشون مهم نیستم
با ناخونام بازی میکردم بلاخره با اومدن قاضی همجا ساکت شد
یکم که گذشت به من گفتن که برم تو جایگاه
رفتم وایستادم
نمیانده دادستانی-خوب خانم رحیمی
دفاعیاتتون و میشنویم
تارا-نفس عمیق کشیدم
قتلی که انجام شده قتل غیر عمد
بوده من این کارو برای دفاع ازخودم انجام دادم روز حادثه
اشکان من و هل داد و با میز برخورد کردم
اون مجبورم میکرد لباس هام و دربیارم
من مقابله کردم
و هلم دادم
وقتی هلم داد
چاقوی روی میز و رتو شکمش فروبردم
افتاد زمین
خیلی ترسیده بودم چاقو ازدستم افتاد
آب روی میز و برداشتم خوردم
ببخشید
ادامه دادم
اشکان زا جاش پاشد
یکی از دستاش روی زخمش بود و
تویه دستشم پاقو عقب عقب رفتم خوردم به دیوار هل کرده بودم میله رو برداشتم
کوببیدم سرش
بعدش
فرار کردم البته میخواستم بمونم ولی عرفان گفت بریم منم اسرای نکردم و رفتم باهاش
نماینده-اونموقع فهمدید مرده؟
تارا-بله نبضش و گرفتم
نمیانده-به کسی دیگه ایم قصد تعرض داشته
تارا-نگاهی به میلی و دوتا دختر دیگه کنارشون بودن کردم
سرم تکون دادم بله
ولی خوب اون و نتونستن باهاش مقابله کنن
سوالاتشون که تموم شد نشستم
ازچند نفر سوال پرسیدن و گفتن حکمم تا دوروز اینده میاد
استرس زیادی داشتم
داشتم از سالن خارج میشدم که عرفان ب اومد
عرفان-تار تارا خوبی
تارا-اره
عرفان-نگران نباش همچی درست میشه باشه
تارا-سرم تکون دادم
اگه اعدامم کردن علی و پیدا کن و بهش بگو چقد منتطرش بودم و نیومد
عرفان-اشکاش و پاک کردم
اعدامت نمیکنن مراقب خودت باش...
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
دو هفته بعد:
تارا-تو جایگاه متهم نشسته بودم
همه چشا روی من بود
صدای شلوغی اذیتم میکرد
دلم میخواست داد بزنم
برتا و عرفان اومدن تو
عرفان میخواست بیاد سمتم که
برتا چندتا از پلیس ها نزاشتن
تو این دوهفته ملاقات ممنونع بودم فقط برتا میتونست
ببینتتم
خیلی استرس داشتم
مامان بابم از این موضوع خبر نداشتن
یعنی تو این مد دوبار فقطباهام تماس گرفتن
انگار براشون مهم نیستم
با ناخونام بازی میکردم بلاخره با اومدن قاضی همجا ساکت شد
یکم که گذشت به من گفتن که برم تو جایگاه
رفتم وایستادم
نمیانده دادستانی-خوب خانم رحیمی
دفاعیاتتون و میشنویم
تارا-نفس عمیق کشیدم
قتلی که انجام شده قتل غیر عمد
بوده من این کارو برای دفاع ازخودم انجام دادم روز حادثه
اشکان من و هل داد و با میز برخورد کردم
اون مجبورم میکرد لباس هام و دربیارم
من مقابله کردم
و هلم دادم
وقتی هلم داد
چاقوی روی میز و رتو شکمش فروبردم
افتاد زمین
خیلی ترسیده بودم چاقو ازدستم افتاد
آب روی میز و برداشتم خوردم
ببخشید
ادامه دادم
اشکان زا جاش پاشد
یکی از دستاش روی زخمش بود و
تویه دستشم پاقو عقب عقب رفتم خوردم به دیوار هل کرده بودم میله رو برداشتم
کوببیدم سرش
بعدش
فرار کردم البته میخواستم بمونم ولی عرفان گفت بریم منم اسرای نکردم و رفتم باهاش
نماینده-اونموقع فهمدید مرده؟
تارا-بله نبضش و گرفتم
نمیانده-به کسی دیگه ایم قصد تعرض داشته
تارا-نگاهی به میلی و دوتا دختر دیگه کنارشون بودن کردم
سرم تکون دادم بله
ولی خوب اون و نتونستن باهاش مقابله کنن
سوالاتشون که تموم شد نشستم
ازچند نفر سوال پرسیدن و گفتن حکمم تا دوروز اینده میاد
استرس زیادی داشتم
داشتم از سالن خارج میشدم که عرفان ب اومد
عرفان-تار تارا خوبی
تارا-اره
عرفان-نگران نباش همچی درست میشه باشه
تارا-سرم تکون دادم
اگه اعدامم کردن علی و پیدا کن و بهش بگو چقد منتطرش بودم و نیومد
عرفان-اشکاش و پاک کردم
اعدامت نمیکنن مراقب خودت باش...
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
۲.۵k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.